به گزارش سایت خبری تحلیلی ذاکرنیوز به نقل از خبرنگار مهر، در نخستین جلسه از دوره جدید جلسات «عصر اثر» در سال ۱۴۰۴، رمان «آنجا» نوشته تیمور آقامحمدی، با حضور سیدجواد میری جامعهشناس و نظریهپرداز اجتماعی، مجید قیصری نویسنده و منتقد ادبی، محمدقائم خانی نویسنده و پژوهشگر، علیاصغر عزتیپاک و علاقهمندان به داستان در مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب برگزار شد.
در ابتدای این جلسه تیمور آقامحمدی نویسنده «آنجا»، گفت: یک روز با خودم فکر میکردم اگر تنها فرصت نوشتن یک کتاب را در زندگی داشته باشم، چه موضوعی را انتخاب میکنم؟ آن موقع بود که تصمیم گرفتم درباره ایران بنویسم. این رمان هم درباره ایران است. وقتی جنگ ۱۲ روزه اتفاق افتاد، ناگهان خیلیها احساس کردند باید به ایران توجه کنند و از ایران بگویند؛ اینجا بود که از برانگیخته شدن نگاهها نسبت به ایران خوشحال شدم. وقتی این جنگ شروع شد، خیلیها حس کردند باید به چیزی چنگ بزنند که تا پیش از این خیلی بدیهی و دم دستی دیده میشد؛ یعنی ایران. همین ماجرا باعث شد نگاهها به این رمان کمی متفاوت شود.
آنجا از آیندهای حرف میزند که تجربهاش نکردهایم و دوست داریم دربارهاش بدانیم
در ادامه محمدقائم خانی با اشاره به رمان آنجا، گفت: خیلیها میگویند این رمان درباره ایران است ولی به نظر من تصویری که کتاب به ما میدهد، بیش از آنکه تصویری از ایران باشد، تصویری از تمام کره زمین است. داستان این کتاب، داستان یک سرنوشت تقریباً مشترک بین کل جامعه بشری است. من فکر میکنم خوب است که درباره این نکته هم صحبت کنیم. چیزی که در این کتاب درباره این جامعه بشری میبینیم، یک پادآرمانشهر است. البته نه اینکه ما با رمان ژانر طرف باشیم ولی رمان درباره هشدار است و اینکه ما داریم به یک سمتی میرویم که نظام حاکم بر دنیا به همین شکل ادامه پیدا میکند و به نقطهای خواهد رسید که در یک دوره کوتاهِ باورنکردنی همه چیز زیر و رو میشود؛ خیلی راحتتر از آنکه مردم گمان کنند.
خانی ادامه داد: اینگونه است که رمان ناگهان تبدیل به یک تصویر جهانی میشود. میگوید ما داریم به نقطهای میرسیم که دیگر مرگ و زندگی برای آدمها فرقی نمیکند. من دوست دارم درباره قصه جهانی کتاب سوال کنم. به نظر شما این تقریری که من داشتم، درست است؟ میتوانیم داستان آنجا را یک داستان جهانی بدانیم یا نه؟
مجید قیصری در پاسخ به خانی گفت: درباره کتاب خیلی میتوان حرف زد و من ماندهام از کجا شروع کنم. چون کار را تازه خواندهام، هنوز در من تهنشین نشده است. کتاب یک تصویر کلی به من از آینده میدهد؛ آیندهای که تجربهاش نکردهام. اولین چیزی که به ذهنم رسید، آیا این داستان تبار ایرانی دارد یا نه؟ و اگر تبار ایرانی دارد، پس من آن را پیدا نکردهام. نزدیکترین داستانی که به رمان آنجا به ذهنم میرسد، رمانی از خانم محبعلی درباره زلزله تهران است که در آن آینده تهران را پیشبینی میکند. داستانهای دیگری درباره آینده و جنگهای آخرالزمان حرف میزنند ولی اینکه در زبان فارسی چنین ادبیاتی خلق شود، اتفاق خوبی است. آیندهای که ما تجربهاش نکردهایم و دوست داریم بدانیم در آن برهه تاریخی چه رخ میدهد و جایگاه ما کجاست. این یک فرصت بود و من را به فکر وا داشت که آینده را چطور میتوان دید و من چطور باید ببینم؟
کتاب را با یک جورهایی خوشدلی بستم. فکر میکنم نقطه درخشان کار این بود و از نظر قصهگویی به من حال خوبی داد. دلم میخواهد یک فرصت دیگری پیدا کنم و دوباره کتاب را با یک نگاه تازه بخوانم. الآن ماجرا و شخصیتها را میشناسم ولی دوست دارم بدانم زیر کار چه چیزی به دستم میآید
قیصری ادامه داد: من کتاب را با لذت خواندم و عناصر جذابیتش هم زیاد بود. مخصوصاً جغرافیایی که انتخاب کرده بود؛ لبه پرتگاه جهان یا پرتگاهی که دارد طلوع خورشید را به من نوید میدهد. اگر بخواهم خیلی اجمالی داستان آنجا را بگویم، سرنوشت سه آدم در یک موقعیت به هم گره میخورد که دو تا ژاپنی و یک ایرانی هستند. یک سری حوادث با گم شدن پول یک نفر به هم وصل میشوند و قصه پیش میرود. البته این ظاهر ماجرا است و رخدادها در باطن کتاب طوری پیش میرود که همه به نحوی به ایران وصل میشوند. من آینده را اینطور دیدم که انگار ما جهان تکه پارهای داریم که سیاست و اقتصاد مردم و کشورها را از همدیگر منفک و جدا کرده است. مثلاً درباره ایران، تاجیکستان و آذربایجان و گرجستان و… از او جداشدهاند. در ژاپن و روسیه هم همین اتفاق افتاده است. آنجا به ما نوید میدهد این تکه پارهها به هم وصل میشوند. چیزی که من در آخر داستان خیلی خوشم آمد، این نگاه خوشبینانهای بود که راوی به وصل شدن این تکه پارهها داشت.
وی افزود: این برداشت نهایی من بود و کتاب را با یک جورهایی خوشدلی بستم. فکر میکنم نقطه درخشان کار این بود و از نظر قصهگویی به من حال خوبی داد. دلم میخواهد یک فرصت دیگری پیدا کنم و دوباره کتاب را با یک نگاه تازه بخوانم. الآن ماجرا و شخصیتها را میشناسم ولی دوست دارم بدانم زیر کار چه چیزی به دستم میآید.
تم بزرگ و اصلی رمان آنجا، هویت است
سپس سیدجواد میری جامعهشناس و نظریهپرداز اجتماعی، گفت: یک دعوایی در کتاب وجود دارد که سوال این است؛ آیا هویت ایرانی، با زبان فارسی است؟ خود من هم در ده سال اخیر، تمام کتابهایی که به فارسی نوشتم، به نحوی درگیر همین موضوع بودم. اگر کسی ایرانی است اما زبان مادریاش فارسی نبود و عربی و ترکی و… بود، تکلیفش چیست؟ دیدم کتاب درباره این موضوع حرف میزند و به یکی از سوالهای مهم ما میپردازد. حدس یا شمه من به عنوان کسی که به مسائل انسانی توجه دارد و به مسائل جهانی توجه میکند، این بود که یک تم خیلی بزرگ در کتاب، بحث هویت است. من ایرانی به ۱۴۲۰ پرتاب شدهام و میبینم عقلانیت تکنولوژیک تمام جهان را فرا گرفته است. درست است که داریم درباره روسیه و ایران و… صحبت میکنیم ولی انگار همه اتفاقات در یک نرمافزار اتفاق میافتد.
میری ادامه داد: به نظرم تمهای خیلی مهمی در کتاب وجود دارد. یک جاهایی کلیدواژههایی در کتاب پرتاب میشود که اگر بسط پیدا میکرد خوب بود. در این کتاب ایدههای خیلی آیندهپژوهانهای وجود دارد، اما کماکان چیزی که دال مرکزی این رمان است، بحث هویت است. هویت در جهانی که سیطره تکنولوژیک پیدا کرده است، جهان به یک حکومت واحد تبدیل شده و این حکومت در پی کنترل آدمها است. ممکن است لحظهها و نقاط کوچکی باشد که انسانها یک حس رهایی پیدا کنند ولی ناگهان افرادی میآیند و شما را مدیریت میکنند. در یک نگاه کتاب خیلی ساده به نظر میآید ولی از یک نگاه هم علامت سوالهای زیادی به وجود میآورد. به نظر میآید خیلی از مسائل در ۱۴۲۰ حل شده، ولی «آراز» در مواجهه با «کینو» هنوز در بحث عاطفه و اینها گیر است و نمیداند چکار کند. کسی که همه مسائلش را حل کرده، هنوز در بحث عاطفه مشکل دارد. معلوم است از این طرف مسائل مالی حل شده است ولی مسائل انسانی و اخلاقی و عاطفی نه.
مجید قیصری با اشاره به مسأله «زبان» در رمان آنجا، گفت: در همه داستانهایی که میخوانیم، مدام میگوئیم این ژاپنی چطوری میخواهد با این ایرانی ارتباط برقرار کند؟ این انگلیسی چطور؟ چیزی که همین الآن در دنیا حل شده است و در این کتاب هم حل شده است. من خیلی زود باورش کردم. در داستانهای رئال ماجرا فرق میکند. مثلاً وقتی یک عراقی در سال ۱۳۶۵ میخواهد با یک ایرانی حرف بزند، برایمان سوال پیش میآید که چطوری میخواهند با هم حرف بزنند؟ ولی در این داستان به سرعت مسأله حل شد و آنها از طریق گوشی و ترجمه همزمان با هم حرف میزدند. اگر ما بحث هویتی میکنیم، شاید یکی از بحثهای هویتی ما بحث زبان باشد. ما افتخار میکنیم که فردوسی توانسته این زبان را حفظ کند ولی وقتی به سال ۱۴۲۰ میرویم، زبان به عنوان پلی برای رابطه برداشته میشود.
ما با دنیایی در ۱۴۲۰ مواجه هستیم که دیگر جهان، جهان یوروسنتریک نیست. جهانی است که در آن جهان اروپا و آمریکا نقش محوری ندارند؛ نه فقط در اقتصاد و سیاست، بلکه در افواه هم دیگر حضور و نقشی ندارند
قیصری با بیان اینکه از حذف اروپا در داستان خوشحال شدم، گفت: انگار اروپایی در جهان نیست. ما داریم درباره تکهای از جهان حرف میزنیم که همه در یک نقطه جغرافیایی هستند؛ روسیه، ایران و ژاپن. اگر قرار بود قصه کمی جهانیتر شود، باید پای اروپا را هم وسط میکشید. البته من معتقدم اگر این کتاب ترجمه شود، خواننده احساس نمیکند که آن را یک ایرانی نوشته است. یعنی احساس میکنی داری یک کار ترجمه میخوانی. این به معنای تخفیف کار نیست؛ نوع زبان و حوادث و برخوردی که با مسائل دارد، سطح کار را تا جایی برده که من فکر میکنم خوانندهای غیر از خواننده فارسیزبان هم با آن ارتباط برقرار میکند.
آنجا، رمانی که در آن از جهان استعمارزدایی شده است
جواد میری با اشاره به ویژگیهای رمان، گفت: نکتهای که آقای قیصری گفت نکته مهمی است. اگر بگوییم رمان یک خلق مدرن است و ادبیات جدید با رمان شکل گرفته است، ما هم به دلیل اینکه بخشی از این عالمیت جدید هستیم و ذیل سوژه اروپایی تعریف شدهایم، وقتی میخواستیم بفهمیم رمان چیست، میرفتیم بالزاک و ویکتور هوگو و… میخواندیم و همیشه این فضای اروپایی جایی در داستان ما حضور پیدا میکرد. این یک واقعیت است که جهان نزدیک ۲۰۰ سال است که تحت سیطره رسانهای و فرهنگی و علمی و فکری و از همه مهمتر متافیزیکال سوژه اروپایی قرار گرفته است. اما شما وقتی رمان آنجا را میخوانید، انگار جهان دیگر جهان یوروسنتریک نیست؛ نه آمریکایی در آن هست، نه اروپایی. اصل داستان روی یک جغرافیایی شکل گرفته که اوراسیا است. محور اصلی آراز است که آذربایجانی است و از ایران آمده است. ما با دنیایی در ۱۴۲۰ مواجه هستیم که دیگر جهان، جهان یوروسنتریک نیست. جهانی است که در آن جهان اروپا و آمریکا نقش محوری ندارند؛ نه فقط در اقتصاد و سیاست، بلکه در افواه هم دیگر حضور و نقشی ندارند. وارد فضایی شدهایم که ذهن انسانها رها شده است و از آنها استعمارزدایی شده است. انسانی متولد شده که دارد معادلات دیگری در جهان تعریف میکند.
میری ادامه داد: این نکتهای است که با اکنون و اینجای ما ارتباط دارد. حالا آن چیست؟ با اتفاقاتی که الآن در جهان رخ میدهد، مثل جنگ ۱۲ روزه و جنگ روسیه و اوکراین و جنگ چین و آمریکا، انگار وارد تونلی میشویم که ابتدای آن مشخص است اما میانه و انتهای آن مشخص نیست. با اینهمه این رمان جهانی را به ما نوید میدهد که جهان بدون آمریکا و اروپا است.
هرچه جلوتر میرویم شخصیت پدر پررنگتر میشود.اما پدر در این کتاب مثل بازیکنی است که تا دم دروازه میرود ولی گل نمیزند. چیزی که باید از پدر و مادر و خانواده دربیاید، درنمیآید؛ به ویژه اینکه این شخصیتها نمادی از وطن هستند
وی افزود: میگویند در نقد ادبی باید نویسنده و اثر را نقد کرد. اما من میخواهم بگویم این کتاب یک لذت خاصی به من داد و آن به خاطر ظرافتهایی بود که نویسنده داشت. این نشان از چیزی در نویسنده است؛ مثلاً باید خیلی سفر کرده باشد و دنیا را دیده باشند. ما در ایران حتی وقتی میخواهیم درباره روسیه یا چین صحبت کنیم، از روسها و چینیها هیچ فهمی نداریم. فهم ما از این کشورها از کانال انگلیسی با فهم اروپاییها گذشته است. آقای آقامحمدی یک جایی میگوید جهان روسی دو تا پایه مهم دارد؛ یکی پوشکین و یکی داستایفسکی. حرف سادهای است ولی اگر کسی اینها را بفهمد، نقاط مهمی از دغدغه انسان روسی را درک میکند. اینکه نویسنده این نکته را وسط داستان خودش پرتاب کرده، چیز سادهای نیست و نشان میدهد نویسنده با ادبیات کلاسیک و معماری روسیه آشنا بوده است. این ظرافتها در کمتر رمان ایرانی وجود دارد.
اگر بعضی حفرهها در کتاب پر میشد، معنای هویت بهتر شکل میگرفت
سپس مجید قیصری با اشاره به صحبتهای میری، گفت: یک نکتهای را آقای دکتر گفتند و آن هم اینکه نویسنده در متن خود یک چیزهایی را پرتاب کرده و رها کرده است. به نظر من یک عجلهای در متن وجود دارد و نویسنده میخواهد زودتر قصه را جمع کند. شاید اگر متن با یک تأمل دیگری نوشته میشد، پدر و مادر بهتر درمیآمدند. خلأ مادر را در کتاب بیشتر حس کردم. درست است که هرچه جلوتر میرویم شخصیت پدر پررنگتر میشود اما پدر در این کتاب مثل بازیکنی است که تا دم دروازه میرود ولی گل نمیزند. چیزی که باید از پدر و مادر و خانواده دربیاید، درنمیآید؛ به ویژه اینکه این شخصیتها نمادی از وطن هستند. حفرههایی در کتاب وجود دارد که اگر نبود، معنای هویت بهتر شکل میگرفت.
جواد میری در بخش پایانی صحبتهای خود، گفت: همانطور که در ابتدا گفتم، دغدغههای هویتی در این کتاب موج میزند. دائماً به گرجستان و ارمنستان و آذربایجان و… اشاره میکند و دغدغه جدایی این تکهها از ایران را دارد. این نکته را نباید فراموش کنیم که رمان تنها برای خواندن نیست. رمان یک خاصیت التیامبخش هم دارد و یکی از کارکردهایش درمان تروما است. وقتی این رمان را میخواندم، چون دائم به پدر و خاطرات پدر اشاره میکرد، خودم هم التیام پیدا میکردم و یاد پدرم میافتادم.
میری در پایان گفت: این سوال را باید پرسید که آیا رمان و یا نویسندگان میتوانند استراتژیست هم باشند؟ مثلاً ما میتوانیم از رمان و ادبیات انتظار داشته باشیم که در سال ۱۴۲۰، تکلیف ما را با منطقه قفقاز مشخص کنند؟ میتوانند سیاستگذاری کنند؟ به نظرم این سوالی است که باید به آن بیندیشیم.