تابوت بر دوش ملیجک‌ها

یک پژوهشگر مسائل سیاسی در یادداشتی ضمن بازخوانی سابقه سیاسی میرحسین انقلاب از دوران پیش از انقلاب اسلامی تا فتنه سال 88، به بررسی تحلیلی نامه اخیر موسوی پرداخته است.

 به گزارش ذاکرنیوز، محمد جلیلی پژوهشگر مسائل سیاسی در یادداشتی با عنوان «تابوت بر دوش ملیجک‌ها» ضمن بازخوانی سابقه سیاسی میرحسین موسوی از دوران پیش از انقلاب تا فتنه سال 88، به بررسی تحلیلی نامه اخیر  موسوی که در آن علاوه بر اهانت به جایگاه والای شهدای مدافع حرم، ادعاهای بی‌اساسی نیز درباره موروثی شدن مسئله ولایت فقیه در ایران مطرح شده، پرداخته است. متن این یادداشت را در ادامه می‌خوانید: 

پرده اول ـ از خداپرستان سوسیالیست تا احراز صلاحیت تلگرافی:

مخالفین شاه تحت تأثیر سه جبهه بودند: روحانیون قم یا اسلام‌گرایان به پیروی از امام خمینی در تبعید؛ ملی‌گراها به حمایت از جبهه ملی و مصدق دوستان که متأثر از اندیشه‌های لیبرال بودند و نیز توده‎ای‎ها به حمایت از رویکردهای چپ و مارکسیستی... دراین‌بین فردی که دست‌پرورده گروه نخشب و اندیشه‌های پیمان بود و در گروه مخالفان کاشانی‎ و بازار و روحانیت، در افواج انقلاب، ریشه و غرضش دیده و فهمیده نمی‌شد. او به عضویت کانون تازه تأسیس توحید درآمد و علیه حزب توده و در دفاع از ناسیونال سوسیالیسم که نمونه تاریخی آن آلمان نازی و ایتالیای فاشیستی بود، فعالیت می‌کرد. همسرش هم با عنوان دفاع از حقوق زن ایرانی، برای اول‌بار ادبیاتی فمینیستی را در کتاب «طلوع زن مسلمان» با نام اسلام تبلیغ کرد و بدون اشاره مستقیم، علیه محتوای آیات و روایات دینی معطوف به احکام اسلامی زنان، مطالب تندی می‌نوشت. پس از انقلاب و با تشکیل حزب جمهوری به ریاست شهید بهشتی، آقای موسوی اردبیلی که مؤسس کانون توحید و آشنای او بود، با صدور توصیه‌نامه‌ای درخواست می‌کند تا خارج از روال جذب، وی را به عضویت حزب و سرپرستی روزنامه جمهوری اسلامی دربیاورند. او با اعتماد به قول معتمدین پذیرفته می‌شود اما گرایش آشکارش به مواضع بنی‌صدر و دفاعش از افکار بازرگان و مصدق مورد تعجب شورا است.

پرده دوم ـ رگبار 60 گلوله بر سینه منتقد از پس قتل‌عام‌های سفارشی:

از ابتدای حضور امام در پاریس، دو شخصیت برای ایشان نامه می‌نوشتند که: ملی مذهبیون غرب‌گرا در جریان انقلاب و افکار مردم نفوذ کرده‌اند و لازم است تا جلوی افرادی مثل: بازرگان، قطب‌زاده، یزدی، پیمان و بنی‌صدر را در انحراف جریان انقلاب گرفت که این‌ها اعتقادی به اسلام ندارند و در پی تصاحب قدرت به نفع منافع آمریکایی‌ها هستند. آنان از هر بهانه‌ای برای روشنگری علیه التقاط فکری و عملی این جریان خصوصاً بنی‌صدر پرده برمی‌داشتند. یکی از آن‌ها دکتر حسن آیت و دیگری دکتر عبدالحمید دیالمه بود. آیت با هشیاری از خطر خودکامگی ملی مذهبیون و اهداف سوء بنی‌صدر، چهاراصل: «ولایت‌فقیه، سپاه پاسداران، اعطای فرماندهی کل قوا به امام و اختیار عزل نخست‌وزیر در صورت عدم‌کفایت سیاسی» را در مفاد قانون اساسی داخل کرد و به‌صراحت گفت که این افراد از اصول انقلاب منحرف‌‎اند و شایسته این مقام نیستند. از طرفی نسبت به موسوی که در حزب مسئولیت داشت و در شرف انتخاب برای وزارت خارجه بود، بسیار بدبین بود و او را فردی گرفتار تذبذب می‌خواند و می‌گفت که برآیند اندیشه‌های پیمان است و مبارزه با نفاق او از جهاد با شاه سخت‌تر خواهد بود! این اظهارات تعجب بسیاری را برمی‌انگیخت اما مورد اعتنا واقع نمی‌شد. دیالمه هم، جوان دیگری بود که به‌شدت علیه موسوی و همسرش موضع داشت و آنان را دچار افکار فاسدی می‌خواند و تلاش می‌کرد تا با ارائه اسنادی تاریخی فعالیت‌های ناشناخته آنان را افشا کند. با عزل بنی‌صدر و فرار او به پاریس، دیالمه از منتقدین سرسخت وی، در جنایت بمب‌گذاری 7 تیر 60 حزب جمهوری به شهادت رسید و 40 روز بعد، آیت که در حال انتقال مدارکی علیه موسوی به مجلس بود، پس از خروج از منزل به دست افرادی ناشناس با شلیک 60 گلوله به شهادت رسید و پرونده اسنادی که ماه‌ها جمع کرده و به همراه داشت، به سرقت رفت.

پرده سوم ـ سوزاندن نگاتیو، سلفی با اسد و روایت از خودکامه:

با روی کار آمدن موسوی که از حمایت مصدق و نخشب به شعار صدور انقلاب، اقتصاد سوسیالیستی و دولت حداکثری رسیده بود؛ راه جدیدی برای چپ‌گرایان سنتی باز شد. در شورای انقلاب هم بسیاری از سینماگران و هنرمندان گذشته از فعالیت بازمانده و با مأموریت اشخاصی چون مخملباف از سوی موسوی، تولیدات جدید آن‌ها به ادعای مغایرت با موازین شرع و انقلاب توقیف می‌شد. آنان فردین، ملک‌مطیعی، وثوقی، قادری و راد را ممنوع‎الکار کردند و فیلمی مشهوری چون «برزخی‌ها» را با فروش بی‌سابقه 8 میلیونی، پس‌ازآنکه مجوز اکران گرفته بود، ممنوع کردند. موسوی سال بعد در قامت وزارت امور خارجه نشست و در همان چند ماه با حافظ اسد ـ پدر بشار ـ در سوریه دیدار  کرد و از هم‌پیمانی او برای ارسال تجهیزات نظامی، فشار سیاسی ـ تجاری به عراق و صدور انقلاب ایران در منطقه تشکر کرد. وقتی چند ماه بعد به نخست‌وزیری و مسئولیت جنگ رسید، دخالت‌های مکررش در کار رئیس‌جمهور، نگاه بسته‌اش در حذف مردم از اقتصاد و برخوردهای مکررش با مخالفین سیاسی و مطبوعاتی موجب شد تا آیت‌الله خامنه‌ای برای دور دوم ریاست جمهوری درخواست تغییر موسوی یا انصراف خود از کاندیداتوری بدهد. زیرا بدنامی خودکامگی موسوی و عزل و نصب‌های خالی از مشورتش در وزارتخانه‌هایی دفاع و بازرگانی و ترابری، بنام آیت‌الله خامنه‌ای تمام می‌شد و مردم از ایشان انتظار عدالت و آزادی و آبادی داشتند، اما اختیارات در دست موسوی بود. با توصیه امام به مصلحت نبودن تغییر موسوی برای شرایط حساس جبهه‌ها؛ آیت‌الله خامنه‌ای متقاعد شد که در ریاست جمهوری بماند، با تصمیمات موسوی سر کند و مخالفت 99 تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی با ابقای موسوی را مسکوت بگذارد.

پرده چهارم ـ برنده قطعی با نسبت آرای بسیار زیاد «اینجانب» هستم!

با ناکامی موسوی از پیروزی انتخابات 88 و اختلاف 11 میلیونی‌اش تا نفر منتخب، زنگ تقلب زده شد و پیش از آنکه نتیجه نهایی انتخابات اعلام گردد، او در نشست خبری جلوی دوربین‌ها جملاتی گفت که بسیاری از کودتاگران شکست‌خورده اروپای شرقی در انقلاب‌های رنگی غرب‌گرایان به زبان آورده بودند، اینکه من برنده‌ام و هوادارانم حق خود را در خیابان‌ها بگیرند! بنابراین با فریب افکار عمومی و زیر سؤال بردن سلامت انتخاباتی که خود بارها از همان ساختار انتخاب‌شده بود، آتش فتنه‌ای برپا کرد که به 8 ماه تظاهرات خیابانی و کشته شدن ده‌ها تن از هم‌وطنان مظلوم انجامید. او فتنه‌ای را با «دروغ بزرگ تقلب» ایجاد کرد و حاضر نشد هیچ دلیل منطقی و اسناد حقوقی برای اثبات مدعای بی‌پایه‌اش جز قداره کشی گروه‌های سازمان‌یافته در میان هواداران فریب‌خورده ارائه دهد. او جشن مشارکت 85 درصدی را تبدیل به بی‌آبرویی ملی کرد و برادر را رو به روی برادر و ایرانی را رو به روی ایرانی قرارداد تا شکاف موهومی در میان مردم ایجاد کند که پیش از آن بی‌سابقه بود! حتی ورود آیت‌الله خامنه‌ای برای دعوت از نمایندگان مدعی تقلب برای بازشماری صندوق‌ها، ارائه اسناد و پیگیری اعتراضات در چارچوب قانونی بی‌حاصل بود. آنان «خودکامگی» خود را دیکته می‌کردند و می‌گفتند تا زمانی که منتخب نباشیم نتیجه را قبول نداریم! دیکتاتوری به‌حداعلا رسیده بود اما رهبری قاطعانه فرمود که یک‌قدم از مر قانون و آنچه انتخاب مردم بوده است عقب‌نشینی نخواهد کرد و ابداً با ابطال رأی ملت به‌صورت آنان سیلی نخواهد زد.

پرده پنجم ـ نماز مختلط با پوتین روی پرچم‌های سوخته از بنزین!

هرروز رسانه‌های معاند، خیابان‌های مشوش پایتخت را که صحنه صف‌آرایی مردم علیه یکدیگر و در مقابل سربازان وطن بود، نشان می‌دادند و با حمایت از موسوی و کروبی اعلان می‌کردند که انتخابات در ایران نمایشی و جمهوریت آن فرمایشی است. موسوی غنیمتی تقدیم دشمنان کرد که اگر صدسال هم هزینه می‌کردند نمی‌توانستند در جنگ خارجی یا تهاجم رسانه‌ای به دست بیاورند. او «نطفه نامشروع تفرقه» را در خیابان زائید و تخم بی‌اعتمادی بین حاکمیت و ملت و در اذهان ایرانیان کاشت. شهوت تصاحب قدرت در افکار شوم او آن‌قدر قوی بود که در اوج قانون‌شکنی و قصه‌سرایی‌های موهوم علیه نظام، احساس قهرمانی می‌کرد و با دمیدن روح بر کالبد بی‌جان تجزیه‌طلب و تروریست‌ مجاهد خلق، کمدی تقلب را به تراژدی سنگ‌باران زنان و مردان نمازگزار ظهر عاشورا تبدیل کرد تا به اقامه نماز مختلط، بی امام و با کفش در خیابان برسد. نمازی که در پس به آتش کشیدن چند مسجد و هیئت و پرچم روی عکس‌های پاره‌پاره امام و رهبری اقامه می‌شد و موسوی جای برائت از یاغیان، آنان را «امت خداجو» نامید و حجت ضلالت را تمام کرد.

پرده ششم ـ خیابان از جنگل گذشت و کرکس بوی خون شنید.

دمیدن در آتش فتنه با اعراض از روند قانونی و حرف‌های بی‌سروته یک عده از اصلاح‌طلبان دچار فساد، گردشگری خارجی، امنیت داخلی و رغبت آمریکا و اروپا به تشدید فشارها از طریق وضع تحریم‌های بی‌سابقه را افزایش داد. با شکستن حرمت قانون، کشور ملعبه امیال یک عده خودکامه شد که به معیشت، پیشرفت، آبادانی، آرامش و امید یکایک ایرانیان ضربه زدند و کرکس‌های آشفته را به طمع گوشت ایرانیان متحد و امیدوار کردند. چند ماه بعد سنگین‌ترین تحریم‌های بی‌سابقه خزانه‌داری آمریکا و اتحادیه اروپا علیه مبادی تجاری، بانکی و نفتی کشور اعمال شد. تحریم‌هایی که فندک بر بنزین نارضایتی عمومی بود و ظرف دو سال ارزش ریال را به یک‌سوم و قیمت اجناس را به سه برابر رساند تا مردم را پس از تحمل آشوب‌های شوم در تنگنای نحس اقتصادی بی اندازد. تحمیل تحریم‌ها و بی‌اعتبار سازی جمهوری اسلامی در قضاوت رسانه‌ها، کمترین جنایت او بود.

پرده هفتم: تابوت گردانی اموات متعفن بر دوش ملیجک‌ها:

جرم موسوی اعلان محاربه با نظام اسلامی، اقدام علیه امنیت ملی و لگدمالی قانون و وحدت و اقتصاد و آرامش ملت بود و سزایش بلاشک چندین بار اعدام! اما برخلاف رویه معمول در قوانین قضائی دیگر کشورها که با معارضان امنیتی خودسر شوخی ندارند، با او مدارا شد و برای احترام به خدمات سابق و زدایش غبار فتنه از افکار هیجان‌زده مریدان فریب‌خورده، با تصمیم شورای امنیت محکوم‌به حصر در شرایطی محترمانه شد تا جامعه از زیان خودکامگی‌اش چون سرنوشت آشوب‌طلبی‌های آیت‌الله منتظری در امان باشد. اما در روزهای اخیر متنی از طرف او منتشرشده که اگرچه شبیه به ادبیات اکبرین ـ از مواجب گیران سعودی در فرانسه ـ است؛ اما پر است از تعفن افکار موهون نسبت به شهدای مدافع حرم، سرداران قهرمان سپاه و البته ولایت‌فقیه! او در این متن اتهاماتی زده که سعودی و صهیونیستی روا نمی‌دانند به جمهوری اسلامی این‌چنین اراجیفی ببندند. در حقیقت او بر تابوت پوسیده خود مهر باطل کوبید و دهان کسانی که سخن از آشتی ملی و عفو فتنه گران می‌زدند را برای همیشه دوخت. متن او اثبات کرد که موسوی روزبه‌روز چاهی را که در آن فرورفته عمیق‌تر کرده و جنون قدرت‌طلبی‌اش مرزی از شرافت و انصاف نمی‌شناسد. موسوی 13 سال قبل بر تخت رسوایی جان داده بود، اما این متن ثابت کرد که چگونه اموات بر دوش ملیجک‌ها نبش می‌شوند و برای افشای مقاصد پنهان افرادی چون: خاتمی، نبوی، جلایی‎پور، عبدی، کرباسچی و... مرزکشی کرده و حجت را بر حقیقت جویان تمام می‌کنند. طبیعی است که سگ هار را یا باید کشت یا بست که دیگر پاچه دوست و دشمن نمی‌شناسد! این کمترین کمک به مرض لاعلاج او و سلامت جامعه‌ای است که انتظار نمک‌شناسی دارد و مرثیه خیانت می‌خواند.


اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار