گفت‌وگوی با همسر شهید مدافع حرم / شهید ‌بصیری‌پور عاشق شهادت بود / حسرت یک دیدار تنها بر دلم ماند

20 فروردین ماه دومین سالگرد شهادت اولین شهید مدافع حرم در خراسان جنوبی است که با وجود گذشت دو سال از رفتنش، همسرش با خاطرات او پسرش طاها را بزرگ می‌کند و برای او هم پدر است و هم مادر.

به گزارش ذاکرنیوز، چشمانش به تلفن منزل دوخته شده است. در دلش آشوب است و آرام و قرار ندارد. طه خواب است و منتظر آمدن پدر گفته بود می‌آید. آقا مرتضی حرفش حرف بود، زیر قولش نمی‌زد.

با همه دلواپسی نهار را هر طور بود برای طه درست کردم او را غذا دادم اما خودم نتوانستم چیزی بخورم. استرسی عجیب در دلم افتاده بود و از خانه بیرون نرفتم و منتظر زنگ تلفن بودم. عقربه‌های ساعت 17 را نشان می‌داد تلفن خانه زنگ خورد، طه به سمت گوشی رفت اما زودتر خود را رساندم تا او برندارد. در صدای پشت تلفن بغضی نهفته بود بغضی که می‌خواست خبری را به من بدهد اما جرات بازگو کردن نداشت.

اضطراب بر من غلبه کرده بود دیگر خود را برای شنیدن هر اتفاقی آماده کردم. خبر کوتاه بود اما درد ناک. آن خبر کوتاه پایان همه دیدارهای من و مرتضی بود و از آن روز باید برای طه هم پدر و هم مادر باشم.

 

آری خبر از شهادت آقا مرتضی بصیری‌پور بود. خبری که او را به آرزویش رساند و برای من، طه و خانواده‌اش غم دوری را فراهم کرد. 

فهیمه احسان‌فر همسر مرتضی بصیری‌پور اولین شهید مدافع حرم خراسان جنوبی است که در گفتگو با خبرنگار تسنیم گفت: 21 اسفند 96 بود که برای دفاع از حرم مشتاقانه راهی سوریه شد یک ماه بعد درست مثل امروز خبر عروجش را برایم آوردند.

از تیفور سوریه از کیلومترها آن طرف‌تر، چند سال منتظر این روز بود. مرتضی اواخر آرزویش را علناً می‌گفت که "دعا کنید شهید شوم" همیشه با لبخند به مادرش می‌گفت: مادر شهید مرتضی بصیری‌پور و می‌خندید.

میان آن همه غربت، اظطراب نا آرامی، جنگ، خون، داعش با تمام وجود برای دفاع از حرم اهل بیت راهی سوریه شد و عشق به حسین (ع)، عشق به زینب (س) و رقیه (س) در او بود که دلش را بزرگ کرده بود و غیرتش نمی‌گذاشت بی‌حرمتی و نا امنی را در حرمی که برایش عشق بود برتابد.

راه سوریه را با همه ناهمواری، برایش هموار شد و انتظارش زیاد طولانی نشد تا مادرش را مادر شهید مرتضی بصیری پور  خطاب کنند و همسرش را همسر شهید...

او از دست و دلبازی، شوخ طبعی، مهربانی، تربیت و احترام به بزرگترها که در میان فامیل زبانزد بود گفت و افزود: هرگاه تلویزیون از شهدای مدافع حرم برنامه داشت مرتضی حسرت می‌خورد و به من می‌گفت "باید از خانواده این شهیدان یاد بگیرید، ببین همسر شهید چطور صحبت می‌کند" و من که هیچگاه تصور شهادت آقا مرتضی را نداشتم با ناراحتی به او اخم می‌کردم، اما مرتضی ول کن نبود بارها مرا بر سر مزار شهدا می‌برد و حرف از شهادت می‌زد. 

احسان‌فر بغضی می‌کند و ادامه می‌دهد: نمی‌دانم هرچه بود بین او و خدایش بود که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه سوریه را برای خود آسان کرد و در 21 اسفند 96 رفتنش به سوریه قطعی شد. چمدانش را با وسایل شخصی، مسواک، عناب، انجیر، نبات محلی و لباس سبک بستم. مرتضی راستی راستی راهی شد و قرار بود یک ماه در جبهه بماند و دوباره برای دیدار ما برگردد. در نبودش هر روز تماس می‌گرفت اما از وضعیتش زیاد نمی‌توانست سخن بگوید، کار ما هم در اینجا دعا خواندن بود. صبح 20 فروردین خودم را درگیر کتاب خواندن کردم سراغ تلویزیون هم نرفتم تا اینکه عصر خبر شهادتش را به ما دادند. 

وقتی از حسرت‌هایش پرسیدم گفت: حسرت یک دیدار تنها بر دلم مانده این کاش برای وداع با مرتضی تنها بودم و کاش همه حرف‌های دلم را به او می‌گفتم.

همسر شهید از حال این روزهایش بعد از گذشت دو سال از نبود همسر شهیدش گفت: امروز دومین سال نبود آقا مرتضی است، شاید برای مردم دو سال مثل برق و باد سپری شود اما برای من و خانواده آقا مرتضی سخت غم دوری‌اش سپری شد. در برخی ایام مانند روز پدر، ایام اسفند و امروز دلم خیلی هوای آن روزها و روزهای بودن در کنار آقا مرتضی را می‌کند.

احسان‌فر افزود: طه به نبود پدر عادت کرده اما گاهی که مریض می‌شود، بهانه‌گیری می‌کند به من می‌گوید شماره بابا را بگیر بگو زود بیاید مرا خوب کند. وقتی شماره همراه پدرش را می‌گیرم و در دسترس نیست دلش آرامش می‌شود.

انتهای پیام /254/تسنیم

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار