در نشست دورنمای روابط ایران و عربستان مطرح شد؛

پیامدهای مثبت تنش‌زدایی در روابط ایران و عربستان

ایران و عربستان بیش از هر زمان دیگر در چند ماه اخیر به مرحله مصالحه و از سرگیری روابط نزدیک شده‌اند اما با این حال هنوز چالش‌هایی در این مسیر وجود دارد.

به گزارش ذاکرنیوز/محمدرضا مرادی: ایران و عربستان بیش از هر زمان دیگر در چند ماه اخیر به مرحله مصالحه و از سرگیری روابط نزدیک شده‌اند. با این حال هنوز چالش‌هایی در این مسیر وجود دارد. روز شنبه ۲۴ اردیبهشت ماه ساعت ۱۷ در خبرگزاری مهر نشستی با عنوان «دورنمای مذاکرات ایران و عربستان؛ امکان‌سنجی گذار از تنش به مصالحه» برگزار شد. در این نشست دکتر محمد سلطانی نژاد، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، دکتر کامران کرمی، پژوهشگر مهمان مرکز مطالعات خاورمیانه و محمدرضا مرادی، دبیر گروه بین‌الملل خبرگزاری مهر و کارشناس مسائل جهان عرب ابعاد مختلف این مسئله را بررسی کردند. مشروح این نشست را در ادامه بخوانید.


آقای دکتر کرمی از دید شما عربستان چه رویکردی به منطقه دارد و در این رویکرد در چه حوزه‌هایی با کشور ما دارای تضاد است؟


دکتر کرمی: در مورد رویکرد عربستان به منطقه و تفاوت آن با نگاه ایران تقریباً ۴ اصل اساسی وجود دارد که می‌توان با توجه به آن تبیین دقیق‌تری از تفاوت میان این رویکرد و نگاه جمهوری اسلامی ایران به بحث تحولات منطقه دست یافت.


نخستین اصل حفظ خاندان حاکم است. هر نوع سیاست‌گذاری یا تصویرسازی از عربستان در سطح منطقه‌ای با نگاه به بحث حزب خاندان حاکم و تداوم قدرت در خاندان آل سعود است و به نوعی هر نوع سیاستی که بخواهد بر این امر تأثیر بگذارد، طبیعتاً با واکنش عربستان سعودی مواجه خواهد شد.


از این زاویه در واقع بحث‌های مربوط به اینکه گروه‌هایی از داخل ایران، خاندان حاکم بر عربستان را در واقع نامشروع می‌دانند یا نظام حکومتی آن‌ها را نظامی سنتی و حتی بدوی تلقی می‌کند منتج به این گزاره می‌شود که چون جمهوری اسلامی یک حکومت جمهوری مبتنی بر آرای مردمی است، با این نظام سنتی و بدوی در تضاد است. از سویی پیوند خاندان آل سعود با نهاد وهابیت در عربستان هم تفاوت نگاه دیگری است با اموری از قبیل رقابت‌های شیعه و سنی در سطح منطقه‌ای ارتباط یافته، در نتیجه در اینجا نیز می‌توان شاهد اختلاف بین ایران و عربستان بود؛ بنابراین عامل اصلی اول که نگاه عربستان را متفاوت از نگاه ایران می‌کند بحث حفظ خاندان حاکم بر سیاست‌هایی است که خاندان حاکم در این چارچوب دنبال می‌کنند.


عامل بنیادین دوم در واقع بحث هژمونی در شبه‌جزیره عربستان است که یکی از اصول اساسی سیاست خارجی عربستان حفظ هژمونی این کشور بر سطح شبه‌جزیره عربستان است که ما نمودهای آن را حداقل بعد از انقلاب اسلامی به روشنی دیده‌ایم و از این منظر نیز شاهد تفاوت نگاه این کشور با جمهوری اسلامی هستیم یکی از اصول اساسی سیاست خارجی عربستان حفظ هژمونی این کشور بر سطح شبه‌جزیره عربستان است که ما نمودهای آن را حداقل بعد از انقلاب اسلامی به روشنی دیده‌ایم و از این منظر نیز شاهد تفاوت نگاه این کشور با جمهوری اسلامی هستیم. امری که نمودهای آن را می‌توان به خوبی در شرایط کنونی یمن دید.


مثال دوم در این زمینه بحرین است. وضعیت این کشور یکی از مواردی است که ما بر سر آن با عربستان در سطح شبه‌جزیره عربستان با توجه به حساسیتی که عربستان سعودی نسبت به بحث حفظ هژمونی خود در شبه‌جزیره عربستان دارد هرگونه تحولی یا هرگونه عاملی که بخواهد نظم هژمونیک عربستان بر سطح شبه‌جزیره عربی را بر هم بزند طبیعتاً با واکنش خیلی جدی عربستان مواجه خواهد شد. با توجه به این اصل می‌توان تحولات یمن بخصوص بعد از ۲۰۱۴ را تبیین کرد. بعد از مباحثی که در کنفرانس ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ یمن مطرح شد و تحولات صورت گرفته یکی از عواملی بود که عربستان را به سمت مداخله در یمن ترغیب کرد. چرا که به اعتقاد آن‌ها نظم هژمونیک حاکم بر این بخش به دلیل حضور جمهوری اسلامی ایران در یمن، در حال فروپاشی بود.


سومین اصلی که در واقع نوع نگاه عربستان به منطقه را با نگاه ایران متفاوت می‌سازد، مسئله نفوذ در جهان عرب است. با توجه به این اصل حضور ایران در جهان عرب و نفوذ آن در برخی از پایتخت‌های عربی است که یکی از عوامل رقابت ایران و عربستان است که در سطح منطقه نیز خود را نشان می‌دهد. عربستان نگاهی سنتی به جهان عرب دارد، این نگاه که عامل تأثیرگذار بر جهان عرب خود باید عضوی از این جهان باشد. به اعتقاد عربستان سعودی در وضعیتی که جهان عرب شاهد سقوط بازیگران اصلی آن و نبود رهبران قدرتمندی مانند حافظ اسد، قذافی، صدام و حسنی مبارک، شرایط برای رهبری عربستان بر جهان عرب فراهم شده و هرگونه اختلالی در این زمینه با واکنش عربستان مواجه خواهد شد.


پیامدهای مثبت تنش‌زدایی در روابط ایران و عربستان


چهارمین و آخرین اصلی که نوع نگاه عربستان را در واقع به منطقه شکل می‌دهد و از این زاویه نیز می‌توان شاهد اختلافات بنیادین بین ایران و عربستان سعودی بود، نگاه عربستان نسبت به پیوند با نظام بین‌الملل و نظم آمریکایی در سطح منطقه است یعنی اساساً هم این نظم در واقع نظمی است که عربستان یا در خوش‌بینانه‌ترین حالت با یک موازنه نرم قدرت با آمریکا در بعضی شرایط برقرار کرده است و به طور کلی می‌توان آن را دنباله‌روی نرم از آمریکا در نظام جهانی دانست. در اقتصاد سیاسی نیز چه در بحث تولید نفت و در چه در مقوله صادرات رویکردی کاملاً مشابه را از سوی عربستان در این سطح مشاهده می‌کنیم، با توجه به آن نگاه تجدیدنظرطلبانه ای که ایران نسبت به نظم آمریکایی در منطقه و حتی الگوهای نظم بین‌المللی که محور آن نظام سرمایه‌داری به رهبری آمریکا است. این اختلاف به روشنی هویداست. در حالی که عربستان از این نظم پیروی می‌کند ایران به این نظم انتقادات جدی داشته و حتی در شرایطی تمایل بسیاری برای به چالش کشیدن نظم را در سطح منطقه از خود نشان داده است.


این چهار عنصر، چهار نگاه و رویکرد بنیادین عربستان نسبت به تحولات منطقه است که با ایران متفاوت بوده و نمودهای آن را در طول نزدیک به ۴ دهه گذشته در رابطه این کشور با جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه و جهان دیده‌ایم.


عربستان سعودی پس از سال‌ها تنش و بحران در روابط با ایران، اکنون از طریق واسطه‌های مختلف به دنبال به نتیجه رساندن مذاکرات است به نظر شما این امر یک تاکتیک کوتاه مدت بوده یا نه صرفاً یا یک راهبرد بلندمدت در سیاست خارجی عربستان سعودی است؟


دکتر سلطانی نژاد: برای درک واقعی نیات عربستان از تلاش برای گفتگو با ایران باید نگاهی به پیشینه این وضعیت انداخت. پرسش این است که چرا عربستان سعودی اساساً وارد روندی شد که منجر به وضعیت کنونی شده است. برای روشن کردن انگیزه‌های عربستان در تلاش برای مذاکره پاسخ به این پرسش ضروری است. تغییر رویکرد عربستان ناشی از چند عامل مؤثر بوده است. یکی از مهم‌ترین این عوامل تجربه عربستان از شرایطی بود که در آن ایران، به دلیل تحت فشار قرار گرفتن از بازیگری که به دنبال تعامل است به سوی تقابل حرکت خواهد کرد. برای مثال در شرایطی که فشار حداکثری بر ایران اعمال می‌شد ایران در یک دوره با کنار گذاشتن رویکرد صبر استراتژیک به مقاومت استراتژیک روی آورد و در قالب این رویکرد، فشارهایی را به آمریکا و متحدان منطقه‌ای آمریکا وارد کرد که یکی از آن‌ها عربستان بود. در این وضعیت عربستان سعودی دریافت که شرایط در صورت تغییر رویکرد ایران از تعامل به تقابل چگونه خواهد بود. این تعاملات امنیتی عربستان تأثیر زیادی داشت. حوادثی که در آرامکو روی داد، حملات ایران به عین الاسد پس از ترور سردار سلیمانی و حوادث دیگر عربستان را به این درک رساند که امنیت منطقه در شرایطی که ایران رفتاری تخاصمی در پیش بگیرد، یا حداقل به صورت فعال از خود دفاع کند، چگونه خواهد بود. عربستان سعودی در این وضعیت به روشنی دریافت که در حالت تخاصم عربستان بازنده خواهد بود و نخست اینکه نمی‌تواند از خود دفاع کند و دوم اینکه متحدانی هم نیستند که از این کشور دفاع کنند. در این وضعیت تحولی در نگاه عربستان نسبت به معادلات امنیتی منطقه و به تبع آن درباره نگاه این کشور به ایران و نقش آن در منطقه‌ایجاد کرد. از نظر من این تحول امر پایداری خواهد بود.



عامل دیگری که در نگاه عربستان به منطقه و ایران تحول ایجاد کرد، انتخابات آمریکا بود. این امر عربستان را واداشت که تحت فشار کشورهای غربی، مشکلات خود را با دنیای پیرامون خود حل کند. آمریکایی‌ها در این وضعیت در دورانی بوده و هستند و در این گذار بین‌المللی هنوز بلاتکلیف‌اند. مشخص نیست آن‌ها با نظم جدید بین‌المللی چگونه کنار می‌آیند؟ آیا آن را می‌پذیرند یا در تقابل با آن قرار خواهند گرفت؟ این تقابل در چه منطقه‌ای، خاورمیانه یا شرق آسیا نمود پیدا خواهد کرد؟ آنچه واضح هست آمریکا به سمت تقابل با چین حرکت کرده و آشکارا فعالیت‌های خود را به سمت تقابل با چین در شرق آسیا متمرکز کرده است. ازاین‌رو در دوره‌های مختلف حتی در دوران ترامپ به صورت مشخص و در دوران دموکرات‌ها، چه اوباما و چه بایدن انگیزه عمده این است که مسائل منطقه را باید خود کشورهای منطقه حل کنند و آمریکا دیگر نقش فعالی نخواهد داشت لذا فشارهایی که آمریکا روی عربستان وارد می‌کند به این دلیل است که این کشور خود باید مسائل خود را حل‌وفصل کند و تا زمانی که بایدن سر کار باشد به صورت مشخص این فشارها وجود دارد و عربستان نیز با توجه به این فشارها رفتار خواهد کرد.


پیامدهای مثبت تنش‌زدایی در روابط ایران و عربستان


عامل دیگری که به نظر من نباید از یاد برد، برنامه‌های اقتصادی خود عربستان است. با توجه به رویکرد جدید اقتصادی عربستان در دوره محمد بن سلمان؛ تحقق برنامه‌های مطرح شده در این کشور نیازمند سرمایه‌گذاری زیادی است و این سرمایه‌گذاری نیز در شرایط ایمن روی می‌دهد. عربستان به دنبال جذب سرمایه‌ها هم هستند درآمدهای نفتی دیگر برای تحقق برنامه‌های مطرح شده کافی نیست، از این رو عربستان به سمت تنش‌زدایی هم رفته ولی اصالت نسبی در این زمینه جذب سرمایه‌گذاری خارجی است. برای مثال در روابط عربستان و ترکیه نیز می‌توان این عامل را دید یکی از انگیزه‌های عربستان برای نزدیک شدن به ترکیه این است که بتواند سرمایه‌های ترکیه را جذب کند. عربستان به طور غیرمستقیم در حال سرمایه‌گذاری در اسرائیل است، این امر از طریق روابط خاص بین سلمان با کوشنر انجام می‌شود و از سویی سخن از سرمایه‌گذاری گسترده چین نیز در میان است. در این وضعیت پایین آوردن سطح تنش بازهم در واقع به نفع عربستان است.


اگر این عوامل را در کنار یکسری از معادلات در نظر بگیریم می‌توان تغییر رفتار عربستان را به خوبی درک کرد. یکی از این معادلات وضعیت سوریه است. عربستان بالاخره پذیرفت که وضعیت سوریه تقریباً مشخص شده و بر خلاف یمن دیگر معلوم شده که موازنه قوا به چه صورت است. وضعیت در سوریه تثبیت شده است و عربستان نیز این را پذیرفته است. در دورانی که در اوج تقابل بودیم، سوریه نیز بخشی از این تقابل بود. عربستان هنوز در سوریه امید داشت که بتواند که دست برتر را داشته باشد. با توجه به این وضعیت می‌توان اعتماد کرد که عربستان به شکل بنیادین و راهبردی به دنبال حل مسئله است.


اما در این میان نکته‌ای نیز وجود دارد که باید در نظر گرفته شود. در مقابل این عوامل و معادلات، عواملی هستند که می‌تواند تأثیرگذار باشد. یکی از این عوامل شرایط متغیر بین‌المللی است. انتخابات آمریکا و برجام به طور مستقیم بر این مذاکرات تأثیر می‌گذارد. اساساً می‌توان گفت وضعیت کنونی مذاکرات یعنی طولانی شدن و در واقع کش‌دار شدن آن، برگزاری این مذاکرات در دوره‌های مختلف در وضعیتی که یکی از طرفین ابراز خوش‌بینی می‌کنند اما به این سمت نمی‌روند که بخواهند در واقع مسئله را تمام شده بدانند ناشی از عواملی متغیری است که در آینده نزدیک خود خواهند داد و می‌توانند در واقع صحنه بازی را تغییر بدهند و در نتیجه سیاست‌های عربستان نیز در واکنش به این تحولات تغییر خواهد کرد. برای مثال در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با توجه به شرایط کنونی دولت بایدن از قبیل وجود تورم و وضعیت شکننده دموکرات‌ها در کنگره، احتمال آن وجود دارد که شاهد شکست بایدن باشیم و اگر ترامپ در انتخابات آینده پیروز شود، آنگاه معادلات به طور کلی تغییر خواهد کرد؛ چرا که ترامپ درعین‌حال که چتر امنیتی آمریکا را بر سر عربستان پهن نخواهد کرد اما سعی خواهد کرد از عربستان به عنوان یک ابزار توسعه اقتصادی برای آمریکا استفاده بکند. ولی در عین حال ترامپ به عربستان فشار خواهد آورد تا از ایران فاصله بگیرد.



از سویی باید به امر دیگری نیز توجه داشت. این امر به طور کلی نگاهی است که عربستان به ایران به عنوان منبعی برای ایجاد ترس در جهان عرب و درنتیجه عاملی برای ایجاد اجماع علیه ایران دارد. در دورانی که تقابل ایران و عربستان به حداکثر خود رسید، سرمایه‌گذاری زیادی نیز از سوی عربستان برای ایجاد ترس از ایران در رسانه‌ها انجام شد. این کشور نمی‌خواهد به طور کلی از این سرمایه‌گذاری خود دست بکشد از سویی باید به امر دیگری نیز توجه داشت. این امر به طور کلی نگاهی است که عربستان به ایران به عنوان منبعی برای ایجاد ترس در جهان عرب و درنتیجه عاملی برای ایجاد اجماع علیه ایران دارد. در دورانی که تقابل ایران و عربستان به حداکثر خود رسید، سرمایه‌گذاری زیادی نیز از سوی عربستان برای ایجاد ترس از ایران در رسانه‌ها انجام شد. این کشور نمی‌خواهد به طور کلی از این سرمایه‌گذاری خود دست بکشد.


مسائلی در معادلات قدرت در داخل عربستان نیز وجود دارد که این وضعیت را تشدید می‌کند، در مسئله گذار قدرت و انتقال آن به نسل جدید حاکمان سعودی ممکن است شاهد افزایش تنش بسیاری در این کشور باشیم، از سویی ترس از ایران می‌تواند به عنوان ابزاری برای وحدت‌بخشی بکار گرفته شود.


با توجه به این عوامل و معادلات می‌توان گفت حرکت عربستان به سوی حل تنش‌ها با ایران، به طور حتم تااندازه‌ای ناشی از اضطرار بوده است، اما در عین حال انگیزه‌های جدی نیز برای حل پایدار وجود دارد اگرچه شرایط متغیر محیطی نیز می‌تواند این انگیزه‌ها را به طور جدی تحت تأثیر قرار دهد و این رویکرد را به طور کامل معکوس کند.


آقای مرادی از منظر راهبردی به نظر شما دلایل عقب‌نشینی عربستان در مقابل جمهوری اسلامی ایران چیست؟


مرادی: برای پاسخ به این سوال نخست باید دید چه دلایلی باعث شد که روابط ایران و عربستان وارد دوره تنش بشود. تا پیش از سال ۲۰۱۵ در دوران ملک عبدالله، نوعی سیاست محافظه‌کارانه تدافعی بر سیاست خارجی عربستان در منطقه حاکم بود. در این دوران هرچند روابط ایران و عربستان روابطی گرم و دوستانه نبود روابط سرد و پرتنش نیز نبود. ایران درباره سوریه، عراق و لبنان با عربستان دچار تنش بود اما همواره عقلانیتی در رفتار عربستان دیده می‌شد. با فوت ملک عبدالله و به قدرت رسیدن آل سلمان و به ویژه در دوره ولی عهدی محمد بن سلمان این سیاست محافظه‌کارانه تدافعی به تدریج جای خودش را به یک نوع سیاست تهاجمی در منطقه داد. دلیل اصلی در پیش گرفتن چنین سیاستی نیز به رؤیاها و سیاست‌های محمد بن سلمان در عرصه منطقه‌ای برمی‌گشت. بن سلمان زمانی که پدرش به قدرت رسید تنها یک جوان بی‌تجربه و ناشناخته در عرصه سیاسی عربستان و همچنین منطقه بود، اما با انتخاب وی به عنوان ولیعهد، برای رسیدن به اهداف خود نیاز به ایجاد ماجراجویی‌های منطقه‌ای داشت تا خود را به عنوان یک شخصیت و شاهزاده مقتدر در منطقه معرفی کند. از این رو شاهد برافروختن جنگ یمن بودیم، جنگی که به اعتراف بسیاری از شاهزاده‌های عربی، تنها با هدف مطرح شدن محمد بن سلمان در سلسله‌مراتب قدرت در عربستان به راه افتاد. مقامات عربستانی و دیگر مقامات منطقه که مخالف اقدامات محمد بن سلمان بودند این را به صراحت عنوان کرده‌اند و وی به عنوان معمار جنگ یمن شناخته می‌شود.


از سوی دیگر محمد بن سلمان در منطقه به دنبال این بود که یک سیاست ایران هراسی یا فشار بر ایران را دنبال کند تا از طریق آن بتواند در داخل عربستان و به ویژه در میان خاندان حاکم اجماعی علیه تهدید ایران ایجاد کند؛ اما تقریباً بعد از ۶ سال تمام این سیاست‌ها به‌گونه‌ای با شکست همراه بود.


اگر بخواهیم دلایل تغییر سیاست تنش‌زای محمد بن سلمان در مقابل ایران را دسته‌بندی کنیم، می‌توان این امر را در سه سطح داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی بررسی کرد در سطح داخلی می‌توان گفت محمد بن سلمان به عنوان وارث حقیقی تاج‌وتخت عربستان مورد پذیرش نبوده و اکنون نیز ولی عهدی او با واکنش‌های بسیاری مواجه است. در ابتدای روی کار آمدن ملک سلمان، مقرن بن عبدالعزیز از ولیعهدی عربستان کنار زده شد سپس محمد بن نایف که یک گزینه جدی برای تکیه زدن بر تخت سلطنت عربستان پس از ملک سلمان بود، مجبور به استعفا شد و در ادامه از احمد بن عبدالعزیز به عنوان عموی محمد بن سلمان و کسی که بر اساس وصیت ملک عبدالعزیز مؤسس پادشاهی سعودی باید به قدرت می‌رسید زندانی شد و تمام مخالفان به نوعی از طرف محمد بن سلمان سرکوب شدند. وی تصور می‌کرد با این سیاست‌ها می‌تواند راه رسیدن به پادشاهی را برای خودش هموار کند حتی مطرح کردن سند چشم‌انداز ۲۰۳۰ از سوی محمد بن سلمان در عربستان با هدف این بود که خود را به عنوان شاهزاده مدرن و اصلاح‌طلب در عربستان نشان دهد؛ اما در عمل چنین نشد و در این میان عوامل متعددی دخیل بودند.


پیامدهای مثبت تنش‌زدایی در روابط ایران و عربستان


از سویی در جهان عرب نیز روابط بسیار نزدیکی بین محمد بن سلمان با سیاست‌های محمد بن زائد در منطقه وجود دارد به نوعی می‌توان گفت بن سلمان نیز با تأثیر از سیاست‌های محمد بن زائد، به سوی این سیاست‌ها رفت؛ اما می‌بینیم بخش عمده این سیاست‌ها با شکست مواجه شد. اکنون در داخل خاندان سعودی شاهزاده‌های بسیاری از محمد بن سلمان خشمگین هستند و بیم این می‌رود که با مرگ ملک سلمان، پادشاهی به محمد بن سلمان نرسد و مسیر پادشاهی برای محمد بن سلمان آن‌طور که پیش‌بینی می‌کرد هموار نیست، این یکی از دلایلی بود که وی به دنبال آن باشد تا به جای تنش‌آفرینی، تنش عرصه منطقه‌ای را برای خود کمتر کند تا بتواند این مسیر را برای خود هموار کند.


اما در عرصه منطقه‌ای دلایل بسیار بیشتری برای تغییر رویکرد عربستان و به ویژه محمد بن سلمان وجود دارد. ولیعهد سعودی جنگ یمن را با هدف مطرح کردن خود در ساختار قدرت در عربستان به راه انداخت اما اکنون بعد از هفت سال این جنگ با شکست مواجه شده و اکنون مذاکرات در عمّان با هدف برون‌رفت از این باتلاق در جریان است. طی دو سال گذشته برای نخستین بار در جنگ یمن، موشک‌ها و پهپادهای مدرن انصار الله به شرقی‌ترین نقاط عربستان هم رسیدند و یک تنگنای راهبردی را برای محمد بن سلمان ایجاد کردند. حتی سامانه‌های دفاعی پاتریوت نیز نتوانستند با این حملات مقابله کنند. این امر ضربه‌ای به مشروعیت داخلی بن سلمان بود.


در رابطه با قطر نیز عربستان در سال ۹۶ به دنبال در هم شکستن مقاومت قطر با سیاست‌های عربستان و همراه کردن این کشور با خود بود. قطر از نگاه سعودی بازیگری کوچک است که بنا ندارد به پیروی از محمد بن سلمان و سیاست‌های عربستان در شورای همکاری‌های خلیج‌فارس ادامه دهد اما عربستان به دنبال آن بود این کشور نیز مانند بحرین و یا دیگر کشورهای دیگر در شورای همکاری پیرو سیاست‌های عربستان باشد. سال ۹۶ تنش‌ها بالا گرفت و عربستان به همراه چند کشور دیگر به طور همه‌جانبه قطر را تحریم کردند. تصور عربستان این بود که در مدت کوتاهی قطر تن به خواسته‌های ریاض خواهد داد اما این اتفاق نیفتاد و محمد بن سلمان در مورد قطر هم به ناچار ازسرگیری روابط شد و به نوعی شکست خود را در این سیاست هم اعلام کرد. در عرصه سوریه نیز همان‌طور که دکتر سلطانی نژاد بیان کرد، سیاست‌های کشورهای عربی یا بلوک عربی در مورد سوریه هم با موفقیت همراه نبود. از سال ۲۰۱۱ به این طرف تمام تلاش‌های امارات، اردن، قطر و عربستان بر این بود که ساختار حاکم در سوریه دچار تغییراتی شود اما اکنون بعد از بیش از ۱۰ سال عربستان به دنبال عادی‌سازی روابط با سوریه برآمده و امارات روابط خود را با سوریه عادی کرده است و اردن نیز از ۲۰۱۷ به دنبال عادی‌سازی روابط با سوریه بوده است. بشار اسد توانست از مرحله بحران مشروعیت عبور کرده و خود را به مرحله تثبیت قدرت سیاسی برساند. در این عرصه نیز محمد بن سلمان باز هم در برابر ایران شکست خورد.



در زمینه‌ایران هراسی و اعمال فشار بر ایران نیز سیاست‌های عربستان در برابر ایران موفق نبود و در عمل در کانون‌های بحران‌ساز و نقاط بازی ایران و عربستان این ایران بود که بازی‌ها را به نفع خود به پایان رساند یا حداقل عربستان نیز نتوانست به اهداف خود برسد. قتل خاشقجی نیز ضربه بسیار شدیدی به برنامه‌های محمد بن سلمان وارد کرد. محمد بن سلمان در طول سفر یک‌ماهه‌ای که در اروپا و آمریکا داشت توانسته بود خودش را به عنوان یک شاهزاده اصلاح‌طلب و طرفدار مدرنیته در غرب معرفی کند، اما قتل جمال خاشقجی سبب شد تا بسیاری دریابند برنامه‌های محمد بن سلمان تنها یک برنامه تبلیغاتی با هدف رسیدن به تاج‌وتخت و انحراف افکار عمومی بوده و آن‌گونه نبوده است که جامعه جهانی تصور می‌کرد.‌ محمد بن سلمان در طول سفر یک‌ماهه‌ای که در اروپا و آمریکا داشت توانسته بود خودش را به عنوان یک شاهزاده اصلاح‌طلب و طرفدار مدرنیته در غرب معرفی کند، اما قتل جمال خاشقجی سبب شد تا بسیاری دریابند برنامه‌های محمد بن سلمان تنها یک برنامه تبلیغاتی با هدف رسیدن به تاج‌وتخت و انحراف افکار عمومی بوده و آن‌گونه نبوده است که جامعه جهانی تصور می‌کرد شکست دونالد ترامپ نیز تیر خلاصی به برنامه‌های جهانی محمد بن سلمان بود. روشن است که بدون حمایت‌های ترامپ امکان نداشت محمد بن سلمان به سهولت به قدرت و ولیعهدی برسد. کتاب‌ها و مقالات زیادی در اندیشکده های غربی منتشر شده‌اند که حاکی از آن است کوشنر عامل اصلی در متقاعد کردن ترامپ برای رسیدن محمد بن سلمان به ولایتعهدی عربستان و یا حداقل در کنار زدن محمد بن نایف از این منصب بوده است. ترامپ با دریافت باج‌های سنگین از محمد بن سلمان به تثبیت قدرت وی کمک کرد، حتی در قتل خاشقجی با وجود اینکه سازمان سیا به صراحت اعتراف کرد محمد بن سلمان عامل این قتل است، ترامپ حاضر به محکومیت بن سلمان نشد. حال آنکه در دولت جو بایدن این امر صورت گرفت و از ابتدای روی کار آمدن بایدن روابط میان وی و محمد بن سلمان تیره بوده است. اشتیاق بایدن برای احیای برجام عامل دیگری بود که سبب شد تا محمد بن سلمان در عرصه منطقه‌ای به سوی حل مشکلات با کشورهای منطقه برود و مسئله کانون‌های بحران نیز باید به تدریج حل شود. جنگ اوکراین نیز عامل دیگری برای تغییر رویکرد عربستان بود.


این مسائل با همدیگر محمد بن سلمان را به این نتیجه رساند که در وضعیت کنونی بهترین مذاکره با ایران است. تا کنون ۵ دور مذاکره با ایران در بغداد برگزار شده، اگر چه دیداری در سطح عالی اتفاق نیفتاده ولی پیش‌بینی می‌شود وزرای خارجه دو کشور به زودی دیدار داشته باشند.


لذا می‌توان گفت عوامل مختلفی عربستان را به این نتیجه رساند تا چه از سر اضطرار و چه به صورت راهبردی تنش‌زدایی را با ایران انتخاب کند.


آقای کرمی، آقای مرادی به انتخاب تنش‌زدایی از سوی عربستان اشاره کردند به نظر شما تنش‌زدایی بین ایران و عربستان دارای چه پیامدهای مثبتی خواهد بود؟


دکتر کرمی: با توجه به قدرت ایران و عربستان در سطح نظام منطقه‌ای و خاورمیانه، تنش‌زدایی آن‌ها چه به صورت تاکتیکی و یا به صورت راهبردی، حاوی پیامدهای مهمی در سطح نظم منطقه‌ای و همچنین کانون‌های بین‌المللی دخیل در این بحران است. در شرایط کنونی شاهد تسریع پروژه تنش‌زدایی منطقه‌ای بین بازیگران منطقه‌ای هستیم، در روابط عربستان با ترکیه، عربستان و سه کشور عربی با قطر، روابط ترکیه با مصر، پیامدهای مثبت خود را در کانون‌های تنش منطقه‌ای نشان دهد. اگرچه تنش‌زدایی در وضعیت کنونی حاصل تحولاتی که در بحران‌های منطقه بوده‌ایم. در بحران سوریه، یمن و دیگر تحولاتی صورت گرفته است که منجر به تنش‌زدایی شده است. به نتیجه رسیدن مذاکرات ایران و عربستان حداقل در سطح احیای روابط دوجانبه یکی از پیامدهای مثبت این تنش‌زدایی این است که الگوی تخاصم میان بازیگران منطقه جای خود را به جلوه‌هایی از همکاری و رقابت متعارفی بدهد که ما حداقل در روابط ایران و عربستان و سعودی در سال‌های گذشته شاهد آن بوده‌ایم.


یکی دیگر از پیامدهای مثبت تنش‌زدایی بحث احیای روابط دوجانبه است، این روابط برای ما نیز مهم است به عنوان مثال در برگزاری حج و روابط اقتصادی ازسرگیری روابط می‌تواند بسیار مفید باشد. سطح مبادلات تجاری میان دو کشور بنا به پیش‌بینی‌ها می‌تواند تا دو میلیارد دلار نیز ارتقا پیدا کند. با توجه به مبادلات ۸۵۰ میلیون دلاری بین دو کشور در سال ۱۳۸۹ این امر دور از انتظار نیست.


پیامدهای مثبت تنش‌زدایی در روابط ایران و عربستان


در سطح بین‌المللی هم نیز برخلاف برخی از تحلیل‌ها که معتقد هستند آمریکا چندان از این روند استقبال نمی‌کند، باید گفت روند تنش‌زدایی ایران و عربستان به راهبرد خروج تدریجی و کاهش سطح حضور نظامی آمریکا در منطقه نیز کمک قابل‌توجهی می‌کند و دولت بایدن نیز از این امر استقبال می‌کند، اگر دقت کنید اتفاقاً یکی از مباحثی که در زمان شکل‌گیری مذاکرات برجام صورت گرفت این تلقی بود که ما باید مذاکرات برجام را به بحث‌های منطقه‌ای پیوند دهیم که با توجه به تحولاتی که صورت گرفت این وضعیت ایجاد نشد، اما اگر مذاکرات منطقه‌ای در شرایط کنونی به صورت غیرمستقیم هم‌زمان با بحث احیای برجام به نتیجه‌ای برسد، دستاورد قابل‌توجهی برای دولت بایدن خواهد بود.


به نظر می‌رسد این سه مورد را می‌توان به عنوان پیامدهای مثبت تنش‌زدایی در روابط ایران و عربستان در سطح منطقه دانست. از سویی می‌توان گفت بازیگرانی که در این سال‌های تنش به عنوان ضربه‌گیر ایران و عربستان عمل کرده‌اند، از عراق گرفته تا یمن و لبنان نیز از این تحولات استقبال خواهند کرد. تلاش عراق برای میانجی‌گری بین عربستان و ایران را می‌توان در سایه این امر بهتر دریافت. در واقع عراق به دنبال رهایی از پیامدهای ناروای تنش میان ایران و عربستان است.


آیا از نظر شما مشکلات موجود در منطقه بیشتر ناشی از حضور نیروهای فرا منطقه‌ای مانند آمریکایی‌ها نیست؟


دکتر کرمی: تقریباً این نکته نیز درست است، اگر به پرسش نخست بازگردم، یکی از عوامل تفاوت نگاه ایران و عربستان در سطح منطقه‌ای این است که جمهوری اسلامی معتقد است نظم منطقه باید نظمی مبتنی بر همکاری بازیگران منطقه باشد، اگرچه طبیعتاً خروجی این نگاه بیشتر در سطح شعار باقی مانده، اگر ما بخواهیم مدل امنیت دسته‌جمعی را در این منطقه پیاده کنیم و یا مدل موازنه قدرت، مدل اجتماعی، مدل همگرایی، مدل کنسرت قدرت‌های منطقه‌ای باشد این‌ها در سطح تئوریک اتفاق نمی‌افتد، بلکه اگر الگوهای نظم در دیگر مناطق جهان را دنبال کنیم، تشکیل این نظم‌ها از زمانی آغاز می‌شود که درک متقابلی در قدرت‌های موجود مبنی بر این امر صورت بگیرد که در زمانی باید از هزینه‌هایی که بر سیاست خارجی کشور تحمیل می‌شود، دست برداشت و آن را به الگوی همکاری تبدیل کرد. روند شکل‌گیری اتحادیه اروپا یا نظمی که در آسیای جنوب شرقی شکل گرفت در ابتدا، مبتنی بر حل‌وفصل مسائل امنیتی بود و سپس این حل به مسائل اقتصادی نیز بسط یافته است. لذا نمی‌توان انتظار داشت نخست مسائل اقتصادی حل شود و سپس مسائل امنیتی و سیاسی حل شود؛ بنابراین در پاسخ سوال شما باید گفت تأثیر حضور قدرت‌های خارجی در منطقه بر تنش‌های موجود، درست است، اما در این میان تفاوتی میان نگاه کشورهای مختلف منطقه درباره نظم منطقه‌ای وجود دارد. نگاهی مبتنی بر اینکه نظم منطقه‌ای باید تابع نظم جهانی باشد و نگاه دیگری که نظم منطقه‌ای باید حاصل همکاری مشترک کشورهای منطقه باشد که در سطح عملیاتی متأسفانه از سطح شعار فراتر نرفته است.


درنهایت این نکته را نباید نادیده گرفت که با توجه به تفاوت بنیادینی که بین سطوح قدرت جمهوری اسلامی و بازیگران خلیج‌فارس وجود دارد، پروسه اعتمادسازی میان طرفین زمان‌بر است. لذا این کشورها به زمان زیادی نیاز دارند تا به ایران و نیت‌های آن برای تشکیل یک نظم مبتنی بر همکاری منطقه‌ای اعتماد کنند. لذا برخی از آن‌ها ناگزیر به تأمین امنیت از مجراهای دیگر هستند. اخیراً وزیر خارجه بحرین بحث لایه‌های امنیتی را مطرح کرده است. مبنی بر اینکه ما ناگزیر هستیم برای تأمین امنیت خود به این لایه‌های امنیتی برویم که یکی از آن‌ها آمریکا و دیگری اسرائیل است.


به طور خلاصه می‌توان گفت الگویی که ایران در منطقه به دنبال آن است الگوی نظم مبتنی بر همکاری دسته‌جمعی است و تا حد زیادی برخی از بازیگران مانند خلیج‌فارس، عمان، قطر و کویت نیز با آن همراه هستند اما تا زمانی که در واقع این امر منجر به تغییر در وضعیت بین ایران و عربستان سعودی، احیای روابط دوجانبه در گام اول و به مرور به تفاهم‌نامه امنیتی تسری پیدا نکند، نمی‌توان امیدوار بود نظم مبتنی بر امنیت دسته‌جمعی و همکاری منطقه‌ای که مورد نظر ایران است، تحقق یابند به طور خلاصه می‌توان گفت الگویی که ایران در منطقه به دنبال آن است الگوی نظم مبتنی بر همکاری دسته‌جمعی است و تا حد زیادی برخی از بازیگران مانند خلیج‌فارس، عمان، قطر و کویت نیز با آن همراه هستند اما تا زمانی که در واقع این امر منجر به تغییر در وضعیت بین ایران و عربستان سعودی، احیای روابط دوجانبه در گام اول و به مرور به تفاهم‌نامه امنیتی تسری پیدا نکند، نمی‌توان امیدوار بود نظم مبتنی بر امنیت دسته‌جمعی و همکاری منطقه‌ای که مورد نظر ایران است، تحقق یابند.


در شرایط کنونی با توجه به متغیرهایی که در این سطوح وجود دارد، امیدواریم درنهایت به این مدل دست پیدا کنیم، اما در حال حاضر درنهایت حداکثر انتظاری که می‌توان از مذاکرات ایران و عربستان سعودی داشته باشیم، احیای روابط دوجانبه و مدیریت روابط در سطح منطقه‌ای است.


در حال حاضر اختلافات موجود در مذاکرات ایران و عربستان چیست؟


دکتر سلطانی نژاد: مجموعه‌ای از مسائل است که در واقع روابط ایران و عربستان را به جایی کشاند که تنش‌ها بالا بگیرد و این تنش‌ها به حوزه‌های دیگر منتقل شود و اکنون که بحث بازسازی روابط مطرح شود بررسی این مسائل نیازمند چندین دوره‌های مذاکره است. این مسائل در سطوح مختلف داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی مطرح است؛ و بسته به اینکه با چه رویکردی به این مسئله نگاه کنیم این مسائل و مذاکره بر سر آن متفاوت است. در رویکرد مبتنی بر حل مسئله تلاش بر این است تا به نوعی از تنش‌های موجود رهایی پیدا کنیم تا بتوانیم به مرور زمان و در آینده به مسائل زیربنایی بپردازیم. در رویکردی دیگر تلاش ما بر فهم ریشه‌های تنش‌ها متمرکز است. در این تنش‌ها همان‌طور که دوستان اشاره کردند، یک مسئله نقش آمریکا و موضع این کشور در قبال مذاکرات است. آیا آمریکا می‌خواهد ایران و عربستان با هم روابط مناسبی داشته باشند یا خواهان روابط تنش آلود بین دو کشور است. سیاست آمریکا بر این معادله اثرگذار است. آمریکا در دوره‌ای به دنبال این است که تنش‌های بین ایران و همسایگان خود به حداکثر برسد تا سیاست فشار حداکثری خود را به نتیجه برساند. امری که در دوران ترامپ شاهد آن بودیم. از سویی در دورانی نیز آمریکا در قالب سیاست‌هایی عمل می‌کند که مبنی بر خروج از منطقه است و به دنبال این است که تنش‌های بین ایران و عربستان و به تبع آن با دیگر کشورهای منطقه فروکش کند.


در مورد مسائل موجود می‌توان گفت: در سطح منطقه‌ای مشخصاً پرونده‌های بازی وجود دارد که تکلیف آن باید مشخص شود. وضعیت سوریه تا حدی مشخص شده اما مسئله یمن یک زخم باز است. بحث شبه‌جزیره عربستان بحث مهمی است؛ عربستانی‌ها یمن را حیات خلوت خود می‌دانند. حتی در شرایطی که مشخص می‌شود معادله قوا به سمت ایران در حال تغییر است، عربستان حاضر نمی‌شود این واقعیت را بپذیرد و همچنان بر گزینه اعمال فشار و تقابل با ایران اصرار خواهد کرد. می‌توان گفت در وضعیت منطقه این اصل وجود دارد.


از سویی همان‌طور که مسائل داخلی عربستان به آن اشاره کردم. عربستانی‌ها به هر ترتیب به ایرانی‌ها به عنوان یک ابزار نگاه می‌کنند، ابزاری که هراس آفرین است و این هراس می‌تواند در خدمت وحدت باشد. این امور باید حل شود اما حل این مسائل بسته به حل تنش‌های میان دو کشور به صورت واقعی است.


ممکن است این گزینه مطرح شود که حل این مسائل باید مبتنی بر الگوهایی صورت بگیرد که طبق آن‌ها همکاری‌ها از سیاست نرم آغاز می‌شود تا به سیاست سخت برسد، اگرچه این الگوها در دوره‌هایی در اروپا اجرا شده، با این حال به نظر می‌رسد که این الگو در منطقه قابل اجرا نیست، چرا که معادلات قدرت سخت اصالتی دارند که مانع از تسری همکاری‌ها به حوزه نرم شود. اگر بخواهیم یک لایه پیش‌تر برویم و بگوییم رقابت‌های امنیتی و چالش‌هایی که بر اساس معادلات و موازنه قوا مطرح می‌شود خود مبتنی بر بحث‌هایی است که در مورد امنیت هستی شناختی دولت‌ها مطرح است. یک نقطه متمایزکننده بین عربستان و دولت‌های منطقه به لحاظ هویت دولت و عامل مشروعیت بخشی وجود دارد. این نقطه عبارت از این است که عربستان خود را داعیه‌دار حمایت از ایده حمایت از مسلمانان می‌داند. عربستان خود را دولتی می‌داند که حتی حاضر است قانون اساسی نداشته باشد و حتی اتهام ارتجاعی بودن را بپذیرد ولی در مقابل ادعا کند، قانون اساسی این کشور قرآن است. عربستان تا این اندازه بر این ایده سرمایه‌گذاری کرده است. این کشور با ایده ناسیونالیسم بیگانه است. ناسیونالیسم در کشورهای منطقه عامل وحدت‌بخش بوده است. به عنوان مثال در ایران بحث وحدت ملی و ناسیونالیسم که اقوام مختلف در لوای واحد را جمع‌آوری کند و به عنوان ایرانی زیر یک پرچم قرار دهد مطرح بوده است؛ اما آیا عربستان نیز به دنبال این امر بوده است؟ مردم عربستان به دنبال این نبوده‌اند که خود را به عنوان عربستانی معرفی کنند بلکه تأکید در این کشور بر اسلام است و این امر را در تصویری که عربستان سعی دارد از خود معرفی کند، نیز به روشنی می‌توان دید؛ اما این تصویر هنگامی‌که ایران را در مقابل خود می‌بیند، خدشه‌دار می‌شود. این امر زیربنای اختلاف در لایه امنیتی، نظامی و سخت‌افزاری است و لایه‌های بعد اختلافات نیز بحث‌های اقتصادی و اجتماعی است.



آیا تلاشی برای حل این مسائل به طور بنیادی میان دو طرف آغاز شده است؟ مشخصاً معادلات به آن مرحله از بلوغ نرسیده است. دولت‌های منطقه هنوز به این درک نرسیده‌اند که می‌خواهند مسائل را حل کرده و یک نظام امنیت دسته‌جمعی در منطقه فارغ از دخالت یا موضع قدرت‌های خارجی ایجاد کنند. در وهله اول این آغاز این تلاش وابسته به این است که آیا اراده لازم در درون دولت‌ها برای حل مسائل وجود دارد یا خیر. اگر دولت‌های منطقه وجود خود را در تقابل با یکدیگر تعریف کنند، تلاش برای حل مسائل چیزی جز یک ژست سیاسی نیست.


به نظر من این مسائلی است که در صورت وجود دورنمای بلندمدتی برای حل مسائل باید در ذهن تصمیم‌گیرندگان ایران و عربستان وجود داشته باشد. باید نوعی توافق در این زمینه صورت بگیرد که در بلندمدت مسائل بنیادی باید حل شود و کشورهای منطقه نیز باید قانع شوند که وجود آمریکا در منطقه مخرب است. وجود آمریکا زمانی در منطقه مخرب است که ما شما را به عنوان دولت مشروع به رسمیت می‌شناسیم و شما هم باید ما را متقابلاً مشروع بدانید. ما وجود همدیگر را باید بپذیریم و این تغییر باید در نگاه عربستانی‌ها ایجاد شود. لایه زیرین این طرح در مرحله مدیریت تنش و رسیدن به یک ثبات نسبی قرار دارد.


پیامدهای مثبت تنش‌زدایی در روابط ایران و عربستان




در حال حاضر مجموعه‌ای از عوامل در سطح منطقه‌ای، بین‌المللی و داخلی وجود دارد که عربستان را به سوی حل مسائل با ایران سوق می‌دهد و ایران نیز آن را پذیرفته است. در این میان پرونده هسته‌ای نیز به موازات مذاکرات با عربستان پیش می‌رود؛ و هرگونه گشایش یا بن‌بستی در مذاکرات هسته‌ای در مذاکرات میان ایران و عربستان نیز بازتاب می‌یابد. این دو پرونده از نظر تاکتیکی درهم‌تنیده است. اهمیت این مسئله را می‌توان در بحث‌هایی دید که پس از به ثمر نرسیدن برجام مطرح شد. مسئله این بود که آیا ایران و آمریکا می‌خواهند مسائل را به صورت ریشه‌ای حل کنند و تمام تنش‌ها را از بین ببرند، یا در این میان هدف تنها حل مسئله هسته‌ای است. از نظر آمریکایی‌ها سه مسئله مهم وجود دارد که باید با ایران حل شود. نخست مسئله هسته‌ای است که ایران حل آن‌ها را پذیرفته است. دو مسئله دیگر امنیت منطقه‌ای و مسئله موشکی ایران است و ایران نمی‌خواهد وارد مذاکره بر سر آن‌ها شود. حل مسائل ایران و عربستان روزنه‌ای برای حل این مسائل نیز باز می‌کند. اگر ایران و عربستان این مسائل را حل کرده و به دغدغه‌های امنیتی هم پاسخ بگویند، در مسائل دیگر نیز می‌توان پیش رفت. از این‌رو می‌توان گفت این مسائل درهم‌تنیده است و باید دید این کانون‌های تنش در آینده چگونه حل‌وفصل می‌شود و چه راه‌هایی برای حل آن مطرح می‌شود است. اگر مسئله هسته‌ای حل‌وفصل شود و توافق حاصل شود، در روابط ایران و عربستان هم شاهد گشایش‌هایی خواهیم بود.


 منبع مهر

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار