عملکرد قشر عافیت طلب پس از رحلت پیامبر(ص) عاشورا را رقم زد

انحراف عظیم عافیت‌طلبی زنگ خطری است که در زمان حاضر نیز به صدا درآمده است، امروز کسانی هستند که با عافیت‌طلبی نسبت به نظام اسلامی، رهبری معظم و مصالح کشور برخورد می‌کنند.

به گزارش ذاکرنیوز، عصمت علی آبادی: امروز غمبارترین روز تاریخ بشریت، روز عاشورا است. کربلا، جغرافیای بصیرت و تاریخ زمان‌آگاهی و موقعیت‌شناسی است. اینکه انسان بداند کجا ایستاده است و بایسته‌ترین کارها در این لحظه چیست، به بینشی عمیق و دانشی دقیق نیازمند است؛ چیزی که یاران امام حسین علیه السلام از آن سرشار بودند.


بصیرت مندان دین شناس و ره پویان آگاه می‌دانند که در هنگامه خطیر تصمیم‌گیری، دمی درنگ، چه فاجعه‌ها خواهد آفرید. می‌دانند بهانه، بهای انسان را از وی می‌ستاند و به پرت گاه خواری می‌افکند. در روزگار حسین علیه السلام، خود گم‌کردگان و زمان ناشناسان فراوان بودند؛ مردانی که دنیای خود را بر دین خدا ترجیح می‌دادند، آنان که امام در توصیفشان فرمود: «مردم بندگان دنیایند و دین، تنها بازیچه زبان‌هایشان است. دین را تا آن گاه خواهانند که معاش و دنیایشان فراخ و مهیا باشد و هرگاه در آزمون و بلا قرار گیرند، دین داران اندک می‌شوند.» یاران حسین علیه السلام فرصت عزیز و تکرارناپذیر «بودن با حسین» را می‌فهمیدند و می‌دانستند اگر بروند و اگر امام را رها کنند، مهم‌ترین موقعیت و فرصت تاریخی را از دست داده‌اند. سخنان پرشور هم رزمان امام در شب رخصت دادن ایشان به یاران برای رفتن، پاسخ حضرت عباس علیه السلام و برادرانش به امان نامه شمر بن ذی‌الجوشن و پیوستن حر بن یزید ریاحی و برخی دیگر به سپاه حسین علیه السلام، همه و همه ترجمان درک فرصت بزرگی است که یاران بصیر اباعبدالله قدر و ارج آن را می‌دانستند.


عملکرد قشر عافیت طلب پس از رحلت پیامبر(ص) عاشورا را رقم زد


پیوسته این پرسش برای ما شیعیان مطرح بوده است که چرا و چگونه مسلمانان، و به خصوص کسانی که مدتها در محضر امیر مؤمنان علیه السلام بوده‌اند و از تعالیم ایشان بهره مند شده‌اند، و نیز کسانی که، خود، امام حسین علیه السلام را برای تصدی امر ولایت و حکومت دعوت کرده بودند، در برابر سیدالشهدا شمشیر بستند و با آن وضع فجیع، ایشان را به شهادت رساندند؟! این امر چنان عجیب است که اگر هر ساله ماجرای کربلا را بارها بازگو نمی‌کردند، به سادگی باورپذیر نبود که چنین واقعه‌ای امکان پذیر باشد.


برای پاسخ به این پرسش، باید از واقعه عاشورا قدری به عقب بازگردیم و وضع جامعه صدر اسلام را به خصوص از زمانی که بنی‌امیه در شام قدرت را به دست گرفتند، بررسی شود. چرا که در جامعه اسلام ضعف‌هایی وجود داشت و این ضعف‌ها زمینه‌ای بود برای سیاست مدارانی چون معاویه، تا با استفاده از آنها و به کمک عوامل و ابزارهایی به مقاصد خویش دست یابند. بنابراین بیشتر این ضعف‌ها به پایین بودن سطح اطلاعات دینی و فرهنگ مردم و حکم فرمایی فرهنگ قبیله‌ای بر جامعه باز می‌گشت؛ به گونه‌ای که اگر رئیس قبیله‌ای کاری انجام می‌داد، دیگران کورکورانه از او پیروی می‌کردند.


بر همین اساس برای بررسی دلایل انحراف جامعه اسلامی و تأثیر آن در وقوع عاشورا با حجت الاسلام محمد محسن مروجی طبسی استاد حوزه و دانشگاه به گفتگو پرداختیم که در ادامه حاصل آن تقدیم می‌شود:


عملکرد قشر عافیت طلب پس از رحلت پیامبر(ص) عاشورا را رقم زد


*با توجه به اینکه پیامبر اکرم (ص) بارها در خصوص جایگاه اهل بیت (ع) و حرمت، احترام و جایگاه والای ایشان سخن گفته بودند، چرا بعد از رسول خدا (ص) آن اتفاقات برای اهل بیت افتاد و این مسئله چه تأثیری در انحراف جامعه اسلامی و رخ دادن واقعه عاشورا داشت؟


مسئله انحراف جامعه اسلامی بعد از رسول خدا (ص) که منجر به واقعه عاشورا شد مسئله‌ای عمیق و در عین عمیق بودن ساده است و پیچیدگی ندارد. در جریان رسالت انبیای گذشته نیز این قصه سابقه دارد؛ اینکه پیامبری وصی خود را مشخص می‌کرد و عده‌ای با ایشان مخالفت و عده‌ای لبیک گفته و اطاعت می‌کردند و عده‌ای از مردم که به اصطلاح امروزی به آنها قشر خاکستری و حزب باد می‌گویند هر کسی بر مسند قدرت می‌نشست او را به عنوان حاکم و امام و وصی می‌پذیرفتند. این مسئله‌ای است که همیشه تاریخ وجود داشت، هست و خواهد بود. به طور معمول آنهایی که موافق یا مخالف امر پیامبر خدا بودند همیشه در اقلیت قرار داشتند و قشر خاکستری که قشری عافیت‌طلب بودند و دنبال دردسر نمی‌گشتند معمولاً در اکثریت قرار داشتند.


به نظر می‌رسد ماجرای سقیفه با کودتای زورمندان رخ نداد، برعکس برخی از مورخین و متکلمین از علمای شیعه و غیر شیعه اینگونه تحلیل می‌کنند که جریان سقیفه نتیجه جریان قبیلگی و رقابت‌های میان قبایل آن زمان بوده است. این تحلیل به تمامه پذیرفتنی نیست، بلکه در نقش زمینه و به قول فلاسفه علت محدثه دارد حتی می‌توان گفت اساساً در قالب علت نمی‌گنجد. متأسفانه بحث قبیلگی میان برخی باب شده و می‌گویند دعوا بین بنی‌هاشم، بنی‌امیه و طایفه‌های دیگر عرب بوده است. به نظر می‌رسد آن چیزی که تأثیر صددرصدی داشت و سبب شد سقیفه به سقیفه منجر شود، قشر عافیت‌طلب و خاکستری جامعه بودند که به لحاظ آماری بخش اعظمی از جامعه را تشکیل می‌دادند. در این دوران نیز این مسائل وجود دارد، در ایام انتخابات مشاهده می‌شود قشری از افراد عافیت‌طلب جامعه هستند که گویی حزب بادند تأثیر زیادی در نتیجه انتخاب‌ها دارند.


جوهره تاریخ ثابت است و فقط کاراکترهای آن است که تغییر می‌کند. در جریان سقیفه آنچه که باعث انحراف جامعه از واقعه غدیر و پیامبر الهی پیامبر اعظم (ص) شد، عملکرد قشر خاکستری جامعه بود. این سخن به معنای تبرئه کردن اشخاص نیست، قطعاً زورگویی عده‌ای مانند مغیره، قنفذ، خالدبن‌ولید و امثال آنها که زورمندان آن زمان بودند وجود داشته است. اما مسئله مهم این است که بخش اعظمی از مردم که قشر عافیت‌طلب بودند به دلیل همین روحیه عافیت‌طلبی می‌ترسیدند خود را با این افراد درگیر کنند، به همین خاطر گروه مخالفین اهل بیت رسول خدا (ص) با ایجاد رعب و وحشت، با استفاده از زر و زور و امثال آن کاری کردند که ماجرای سقیفه رقم بخورد و آن انحراف عظیم در امت اسلامی ایجاد شود. این مسئله، مسئله بسیار مهم و حساسی است و باید به آن توجه شود، در این زمان نیز اگر به این مسئله توجه نشود و گروهی از مردم به عافیت‌طلبی بیفتند و نسبت به سرنوشت خود و جامعه خویش احساس مسئولیت نکنند ممکن است باز هم سقیفه و همه اتفاقات ناگوار پس از آن تکرار شود.


*چه اشکالات فکری و اندیشه‌ای در مردم آن دوره بود که پس از گذشت چند سال به فاجعه عاشورا منتهی شد؟


اگر کمی به عقب برگردیم درمی‌یابیم که مردم در زمان پیامبر (ص) نیز آن اعتقاد محکم و راسخ را نسبت به پیامبر اکرم (ص) نداشتند. این مشکل، یک مشکل ریشه‌ای بود. مردم پیامبر (ص) را در حد یک مبلغ و کسی که می‌خواهد احکام را بیان کند می‌شناختند و یا زمانی که پیامبر (ص) در مدینه به حکومت رسیدند و حکومت تشکیل دادند نگاه مردم در حد نگاه حاکم به ایشان بود. همین مسئله یک انحراف فکری است که در جامعه اسلامی آن زمان وجود داشت. بسیاری از مردم مقام پیامبر (ص) را قبول نداشتند و در جاهایی که به ضررشان تمام می‌شد از ایشان پیروی نمی‌کردند. این انحراف فکری خود را در سقیفه نشان می‌دهد.


در زمان خلافت امام علی (ع) در سال ۳۶ هجری وقتی که آن حضرت به خلافت ظاهری رسیدند باز این انحراف فکری ادامه دارد، عده‌ای از بزرگان صحابه اصلاً با حضرت امیر (ع) بیعت نمی‌کنند، عده‌ای می‌گویند ما فقط در خلافت با تو بیعت می‌کنیم و نه در جنگ‌ها. در زمان امام حسن مجتبی (ع) نیز این انحراف فکری بروز و ظهور پیدا می‌کند، وقتی امام حسن (ع) لشکری را برای نبرد با طاغوت زمان معاویه آماده می‌کند دوباره معضل عافیت‌طلبی است که معادله‌ها را بر هم می‌زند و باعث می‌شود عبیدالله بن عباس فرمانده سپاه امام حسن (ع) که خود پدر شهید است و فرزندانش را در یمن به دستور معاویه زنده زنده آتش زده بودند، مخفیانه به معاویه نامه بنویسد و بگوید تو هر وقت دستور بدهی من امام حسن (ع) را تقدیم تو می‌کنم. عبیدالله بن عباس به لحاظ ظاهری انگیزه مقابله با معاویه را داشت اما عافیت‌طلبی او مانع از این کار شد. انحراف فکری و عقیدتی جامعه آن دوران به حدی فاجعه و تاسف‌آور بود که بعد از تحمیل صلح به امام حسن مجتبی (ع) عده‌ای آن حضرت را یا مذل المسلمین و مذل المومنین خطاب کردند.


انحرافات و نزاع و اصطکاک بین جریان حق و باطل تنه به تنه ادامه پیدا می‌کند تا دوران امام حسین (ع). جریان انحراف روز به روز گسترده‌تر می‌شود تا جایی که وقتی امام حسین (ع) می‌خواهند از مدینه به سمت کوفه بروند بزرگان مدینه انحراف خود را در قالب نصیحت‌های خیرخواهانه بروز داده و امام را نصیحت می‌کنند، عبدالله بن عباس به حضرت اباعبدالله (ص) می‌گوید اگر می‌خواهی بروی به یمن برو؛ دیگران هم هر کدام به نحوی صحبت‌هایی داشتند. مقام معظم رهبری تعبیر خوبی در این رابطه دارند و می‌فرمایند آنها فرزندان صحابه و آقازاده‌های آن زمان بودند، هر کدام به نحوی خواستند حضرت را منصرف کنند. مدینه که نفس پیامبر (ص) به مردم آن خورده بود، حضرت را دیده بودند و هنوز زمان زیادی بعد از پیامبر نگذشته بود با حضرت اباعبدالله (ع) بیعت نکردند و به آن حضرت لبیک نگفتند. تا جایی که وقتی امام حسین (ع) به صحرای کربلا می‌رسند طبق نقل‌ها حدود هفتاد نفر که تعدادی از آنها زن و بچه آن حضرت بودند. این اتفاقات همه از انحراف جامعه نشأت گرفت، از این جهت ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین (ع) در تمام این مسیر همواره بلند بود. آن حضرت دائم مردم را دعوت می‌کردند که به پا خیزید و امام زمانتان را در برابر طاغوت یاری کنید. اکثریت کسانی که به آن حضرت نامه نوشته بودند هم به دلیل همان آفت عافیت‌طلبی کنار رفتند و قدم در راه یاری امام برنداشتند.


عافیت‌طلبی سم مهلک جامعه است که باعث می‌شود حرکت جامعه اسلامی در مسیر دشمن باشد. انحرافات فکری بعد از شهادت اباعبدالله (ع) نیز در رفتار جامعه بروز پیدا کرد تا جایی که گویی جامعه اصلاً تکان نخورد.همه این اتفاقات نشان از انحراف جامعه اسلامی می‌دهد. این سخن بسیار درست و بجاست که گفتند اگر کسی هنگام ندای امامش خود را به خواب بزند با لگد دشمن از خواب بیدار می‌شود. همین اتفاق برای اهل مدینه افتاد، هنوز یک سال از واقعه عاشورا نگذشته بود که واقعه حره در مدینه رقم خورد. در این فاجعه یزید سه روز ناموس اهل مدینه را مباح اعلام کرد، در اثر این واقعه کشتار و قتل و غارت وسیعی در مدینه رخ داد.


همه این وقایع نتیجه انحراف فکری و عافیت‌طلبی جامعه است. اگر مردم عافیت‌طلب نبودند وقتی به حضرت زهرا (س) ظلم شد مردم باید مسببان را مجازات می‌کردند که دیگر کسی جرأت نکند به اهل بیت پیامبر (ص) اهانت و جسارتی کند. اما شاهد هستیم عکس العمل‌های کوچکی در این رابطه صورت گرفت برای مثال بلال حبشی که زورش به آنها نمی‌رسید گفت من دیگر برای شماها اذان نمی‌گویم و مردم مدینه را از پخش اذان خود محروم کرد. اعتراضات در همین حد بود، عافیت‌طلبی می‌تواند یک جامعه را منفعل و منحرف کند تا جایی که امام منصوب از جانب خداوند متعال را کنار بگذارند و تن به عواقب شوم این نافرمانی بدهند.


انحراف عظیم عافیت‌طلبی زنگ خطری است که در زمان حاضر نیز به صدا درآمده است، امروز نیز کسانی هستند که با عافیت‌طلبی نسبت به نظام اسلامی، رهبری معظم و مصالح کشور برخورد می‌کنند. حقیقت این است که امروز جمهوری شکوهمند اسلامی اقداماتی در دنیا انجام می‌دهد که خار چشم و سد راه استکبار جهانی شده است. اما باز یک سری عافیت‌طلب حرف‌های بی‌مبنایی فقط و فقط تحت تأثیر شبکه‌های ماهواره‌ای منحرف می‌زنند که چرا ایران در یمن، سوریه، عراق، لبنان و فلسطین نقش فعال دارد.


نتیجه اصلی بدعت ممنوعیت نقل و کتابت حدیث این بود که بسیاری از مردم اصلاً امام حسین (ع) را نمی‌شناختند، اوج این داستان آنجا بود که در عاشورا وقتی که امام حسین (ع) خواستند نماز بخوانند عده‌ای از سپاه یزید تعجب کردند و گفتند مگر شما مسلمان هستید که نماز می‌خوانید


*بدعت‌گذاری‌ها در انحراف جامعه اسلامی و واقعه کربلا چه نقشی داشت؟


بدعت‌گذاری در زمینه نقل حدیث یک انحراف درازمدت است. خلیفه اول که مدت خلافتش کم بود، اما از زمان خلیفه دوم که قانون منع نقل و کتاب حدیث پایه گذاشته شد در کوتاه مدت تأثیر زیادی نداشت اما در دراز مدت تأثیرات مخرب فراوانی از خود به جای گذاشت. در کوتاه مدت به دلیل اینکه صحابه پیامبر (ص) همه آن حضرت را دیده بودند و از زبان ایشان احادیث را شنیده بودند و می‌دانستند که رسول خدا (ص) درباره امیرالمومنین (ع) و وصایت بعد از خود چه فرامینی صادر کردند. مسئله و انحراف اصلی به ادامه این بدعت و در نسل‌های بعدی برمی‌گردد. فرزندانی که در نسل‌های بعدی به دنیا می‌آمدند پیامبر (ص) را که ندیده بودند، از طرفی صحابه هم حرفی از فضائل امیرالمومنین (ع) نمی‌زدند همین مسئله باعث شد نسل‌های بعد حضرت علی (ع) را به عنوان یک فرد عادی بشناسند. اگر تبلیغات سو دشمن علیه امیرالمومنین (ع) را هم در نظر نگیریم حداقل این بود که نسل جدید امام علی (ع) را به عنوان یک فرد معمولی می‌شناختند طوری که در زمان امام حسین (ع)، آن حضرت هر جا که می‌رفتند خود را معرفی می‌کردند. تاکیدهایی که حضرت اباعبدالله (ع) بر معرفی خود دارند نشان می‌دهد بدعت ممنوعیت نقل و کتابت حدیث چه تأثیر مخربی در جامعه داشته تا جایی که امام ناچار می‌شود واضحات را برای مردم بیان کند.


بعد از شهادت امام حسین (ع) حضرت زینب (س) بار سنگین قیام عاشورا را یک تنه بر دوش کشید و امام سجاد (ع) در مسیر شام همواره تاکید می‌کنند که ما اهل بیت پیامبر (ص) هستیم. همه اینها نشان می‌دهد در منطقه شام اصلاً حرفی از اهل بیت نبوده و مردم ایشان را نمی‌شناختند و سپاه خبیث یزید این حضرات و بزرگان را در کوچه و بازار شام به عنوان خارجی و نصرانی و کافر حربی معرفی می‌کردند. این عواقب و آثار مخرب همان بدعتی است که قبلی‌ها گذاشتند و اصلی‌ترین و شدیدترین اثرش نیز واقعه عاشورا است. اگر امام حسین (ع) شهید نمی‌شد به یقین نامی از اهل بیت (ع) و اسلام باقی نمی‌ماند. اقبال لاهوری به زیبایی این معنا را بیان می‌کند آنجا که می‌گوید: خون تو تفسیر این اسرار کرد / ‏ملت خوابیده را بیدار کرد.


وقتی که خون امام حسین (ع) بر زمین ریخت، گویی مردم تازه بیدار شدند و فهمیدند که دشمنان اسلام آنقدر سفاک و بی‌رحم هستند که به هیچکس حتی به نوزاد شش ماهه رحم نمی‌کنند. نتیجه اصلی بدعت ممنوعیت نقل و کتابت حدیث این بود که بسیاری از مردم اصلاً امام حسین (ع) را نمی‌شناختند، اوج این داستان آنجا بود که در عاشورا وقتی که امام حسین (ع) خواستند نماز بخوانند عده‌ای از سپاه یزید تعجب کردند و گفتند مگر شما مسلمان هستید که نماز می‌خوانید.


منع نقل و کتابت حدیث از آن آفت‌هایی است که پادزهر آن در عصر کنونی جهاد تبیین است. امروز و در این زمان بدعت ممنوعیت نقل و کتابت حدیث در قالب دیگری در حال رخ دادن است. تبلیغات شدید و گسترده دشمن که امروز علیه نظام، اهداف نظام، شخصیت‌های حقیقی و حقوقی و علیه اعتقادات مردم صورت می‌گیرد همان منع کتابت و نقل حدیث زمان ما است. در دوران اهل بیت (ع) احادیث جعلی علیه اهل بیت (ع) منتشر می‌شد امروز هم همان اتفاق می‌افتد، حقایق کتمان و مشکلات بزرگنمایی می‌شود. قصه‌ها و داستان‌های جعلی علیه نظام، رهبری و نظام نقل می‌شود. اینجاست که ضرورت و اهمیت جهاد تبیین مشخص می‌شود، اگر جهاد تبیین حقایق توسط اشخاص ذی نفوذ، هنرمند و هر کسی که می‌تواند این امر مهم را به خوبی انجام دهد صورت بگیرد تور تبلیغاتی دشمن پاره می‌شود.


سرود زیبای سلام فرمانده با آن موسیقی بسیار جذاب و ریتم دلنشین یک دعا است. ما در پاره کردن تور تبلیغات مسموم دشمن علیه تشیع و انقلاب باید از این سنخ کارها انجام بدهیم. این سرود به معنای حقیقی کلمه یک هنر فاخر است. آهنگ و موسیقی جذاب و پرمغز به نام سلام فرمانده همپای دعای عهد است، همان دعای عهدی که امثال ما که سنی از ما گذشته است می‌خوانیم و از معنای آن لذت می‌بریم، آن فرزند کوچک ما که معنای دعای عهد را نمی‌داند با این آهنگ و موسیقی سلام فرمانده است که این دعا را درک می‌کند و یاد و دلبستگی به امام زمان (عج) در دل و جانش جریان می‌یابد. ما باید فرزندان‌مان را با اتصال به اهل بیت (ع) بیمه کنیم، صحت و سلامت روح و روان و فکر نسل جدید را باید با روش‌های امروزی تضمین کرد.

منبع مهر

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار